Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
alkylation agent
عامل الکیل دار کننده
Other Matches
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
blowing agent
عامل پف کننده
reducer
عامل کم کننده
destabilizer
عامل بی ثبات کننده
emulsifying agent
عامل امولسیون کننده
fluorinating agent
عامل فلوئوردار کننده
confusion agent
عامل گیج کننده
thickening agent
عامل غلیظ کننده
counter agent
عامل خنثی کننده
wetting agent
عامل خیس کننده
complexing agent
عامل کمپلکس کننده
chlorinating agent
عامل کلردار کننده
detonating agent
عامل منفجر کننده
choking agent
عامل خفه کننده
sequestering agent
عامل منزوی کننده
disperser
عامل امولسیون کننده
determinant
عامل تعیین کننده
emulsifor
عامل امولسیون کننده
determinants
عامل تعیین کننده
incapacitating agent
عامل بیهوش کننده
reductant
عامل احیا کننده
resolving agent
عامل تفکیک کننده
emulsifiers
عامل امولسیون کننده
cooling agent
عامل سرد کننده
limiting factor
عامل محدود کننده
emulsifier
عامل امولسیون کننده
alkylating agent
عامل اکلیل دار کننده
acetylizing agent
عامل استیل دار کننده
degreasing agent
عامل پاک کننده روغن
destructor
منفجر کننده عامل انفجاری
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
acetylating agent
عامل استیل دار کننده
acylating agent
عامل اسیل دار کننده
alkylation
الکیل دارشدن
alkylamine
الکیل امین
alkylborance
الکیل بوران
dealkylation
الکیل زدایی
alkyl group
گروه الکیل
bargaining chips
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
alkylation
الکیل دار کردن
acid alkylation
الکیل دار کردن در محیط اسیدی
friedel crafts alkylation
الکیل دار کردن فریدل-کرافتس
disk operating system
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
liquefacient
عامل موجب ترشح ترشح کننده
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
oases
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oasis
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
com file
در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
operatives
عامل
factors
عامل
v factor
عامل وی
agents
عامل
elements
عامل
principals
عامل
principal
عامل
agency
عامل
action
عامل
actions
عامل
agencies
عامل
propellent
عامل
device
عامل
devices
عامل
procurators
عامل
operant
عامل
agent
عامل
parameters
عامل
parameter
عامل
functionery
عامل
doer
عامل
doers
عامل
factor
عامل
procurator
عامل
coagent
هم عامل
element
عامل
agent representative
عامل
acting
عامل
propellants
عامل
propellant
عامل
operator
عامل
assignee
عامل
operators
عامل
attorneys
عامل
attorney
عامل
operative
عامل
active
عامل
operating
عامل
pesticides
عامل ضد طاعون
foaming agent
عامل کف زای
active material
مواد عامل
absorbent
عامل جذب
hypo
عامل محرک
developer agent
عامل فهور
pesticide
عامل ضد طاعون
reactors
عامل واکنش
adhesion agent
عامل چسبندگی
addition agent
عامل افزودنی
extrinsic factor
عامل خارجی
human factor
عامل انسانی
reactor
عامل واکنش
active element
عنصر عامل
operating system/
سیستم عامل دو
masking agent
عامل پوشاننده
working fluid
سیال عامل
chemical agent
عامل شیمیایی
acting company
شرکت عامل
disbursing officer
افسر عامل
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
oxidizing agent
عامل اکسنده
pull device
عامل کششی
self execuiting
عامل فی نفسه
active defense
پدافند عامل
active defense
دفاع عامل
be-all and end-all
عامل عمده
sense organ
عامل احساس
psychochemical agent
عامل عصبی
executive agent
عامل اجرایی
leavens
عامل کارگر
combination influence
عامل ترکیبی
factoring
عامل یابی
impelent
عامل محرک
demasking agent
عامل عریانساز
structure factor
عامل ساختار
anticrop agent
عامل ضد غلات
noises
عامل مخل
noise
عامل مخل
insurance agent
عامل بیمه
factors
عامل مشترک
air entraining agent
عامل هوادهنده
interleave factor
عامل جاگذاری
presses
عامل موثر
press
عامل موثر
depressant
عامل پریشانی
lacrimatory factor
عامل اشک زا
precipitant
عامل رسوب
leavening
عامل کارگر
idle characters
کاراکترهای عامل
leaven
عامل کارگر
limiting factor
عامل محدودکننده
factor of safety
عامل تامین
fixing agent
عامل تثبیت
firing device
عامل منفجرکننده
factor of safety
عامل اطمینان
igniting agent
عامل احتراق
factoring agent
عامل تنزیل
factorization
عامل بندی
passive
غیر عامل
common factor
عامل مشترک
precipitating factor
عامل اشکارساز
passives
غیر عامل
characteristic action
عامل مشخصه
executives
مدیر عامل
unique factor
عامل یگانه
aborticide
عامل سقط
reducing agent
عامل کاهنده
distractor
عامل حواسپرتی
managing director
مدیر عامل
agent
عامل اطلاعاتی
agent
واسطه عامل
distilled mustard
عامل خردلی
managing directors
مدیر عامل
mouthpieces
سخنگو عامل
general factor
عامل عمومی
releasing agent
عامل رهاکننده
potential
عامل بالقوه
potential
عامل بالفعل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com