Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
English
Persian
emulsifier
عامل امولسیون کننده
emulsifiers
عامل امولسیون کننده
disperser
عامل امولسیون کننده
emulsifor
عامل امولسیون کننده
emulsifying agent
عامل امولسیون کننده
Other Matches
emulsifiers
ماده امولسیون کننده
emulsifier
ماده امولسیون کننده
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
blowing agent
عامل پف کننده
reducer
عامل کم کننده
destabilizer
عامل بی ثبات کننده
resolving agent
عامل تفکیک کننده
thickening agent
عامل غلیظ کننده
determinant
عامل تعیین کننده
limiting factor
عامل محدود کننده
determinants
عامل تعیین کننده
chlorinating agent
عامل کلردار کننده
confusion agent
عامل گیج کننده
choking agent
عامل خفه کننده
sequestering agent
عامل منزوی کننده
wetting agent
عامل خیس کننده
counter agent
عامل خنثی کننده
complexing agent
عامل کمپلکس کننده
cooling agent
عامل سرد کننده
reductant
عامل احیا کننده
fluorinating agent
عامل فلوئوردار کننده
detonating agent
عامل منفجر کننده
incapacitating agent
عامل بیهوش کننده
acetylizing agent
عامل استیل دار کننده
acylating agent
عامل اسیل دار کننده
destructor
منفجر کننده عامل انفجاری
alkylation agent
عامل الکیل دار کننده
alkylating agent
عامل اکلیل دار کننده
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
acetylating agent
عامل استیل دار کننده
degreasing agent
عامل پاک کننده روغن
bargaining chips
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
disk operating system
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
emulsioned
امولسیون
emulsion
امولسیون
emulsioning
امولسیون
emulsions
امولسیون
emulsifier
مایه امولسیون
stability of an emulsion
ثبات امولسیون
stability of an emulsion
پایداری امولسیون
bitumen emulsion
امولسیون قیر
emulsification
امولسیون سازی
emulsifiers
مایه امولسیون
emulsion lubricant
روغن امولسیون
acrysol
امولسیون اکریل مانند
emulsified asphalt
اسفالت امولسیون شده
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
liquefacient
عامل موجب ترشح ترشح کننده
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
panchromatic emulsion
امولسیون تمام رنگ نمایی
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
oases
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oasis
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
com file
در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
agents
عامل
operant
عامل
v factor
عامل وی
agent
عامل
parameters
عامل
factors
عامل
element
عامل
device
عامل
devices
عامل
propellent
عامل
coagent
هم عامل
agency
عامل
agencies
عامل
elements
عامل
action
عامل
factor
عامل
procurators
عامل
parameter
عامل
functionery
عامل
procurator
عامل
doer
عامل
principals
عامل
principal
عامل
doers
عامل
actions
عامل
propellant
عامل
operating
عامل
agent representative
عامل
propellants
عامل
assignee
عامل
operator
عامل
operators
عامل
operative
عامل
attorneys
عامل
attorney
عامل
operatives
عامل
acting
عامل
active
عامل
oxidizing agent
عامل اکسنده
reactor
عامل واکنش
absorbent
عامل جذب
working fluid
سیال عامل
addition agent
عامل افزودنی
extrinsic factor
عامل خارجی
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
parasiticide
عامل طفیلی کش
structure factor
عامل ساختار
combination influence
عامل ترکیبی
be-all and end-all
عامل عمده
adhesion agent
عامل چسبندگی
developer agent
عامل فهور
demasking agent
عامل عریانساز
sense organ
عامل احساس
sealant
عامل درزگیر
masking agent
عامل پوشاننده
acting company
شرکت عامل
pull device
عامل کششی
disbursing officer
افسر عامل
active defense
پدافند عامل
active defense
دفاع عامل
active element
عنصر عامل
pesticides
عامل ضد طاعون
active material
مواد عامل
self execuiting
عامل فی نفسه
pesticide
عامل ضد طاعون
psychochemical agent
عامل عصبی
prime mover
عامل محرک کل
human factor
عامل انسانی
reactors
عامل واکنش
factors
عامل مشترک
anticrop agent
عامل ضد غلات
depressant
عامل پریشانی
noises
عامل مخل
presses
عامل موثر
press
عامل موثر
noise
عامل مخل
interleave factor
عامل جاگذاری
leavens
عامل کارگر
leavening
عامل کارگر
leaven
عامل کارگر
firing device
عامل منفجرکننده
fixing agent
عامل تثبیت
insurance agent
عامل بیمه
foaming agent
عامل کف زای
lacrimatory factor
عامل اشک زا
impelent
عامل محرک
hypo
عامل محرک
idle characters
کاراکترهای عامل
factor of production
عامل تولید
factor of safety
عامل تامین
passive
غیر عامل
factor of safety
عامل اطمینان
passives
غیر عامل
factoring
عامل یابی
limiting factor
عامل محدودکننده
igniting agent
عامل احتراق
factoring agent
عامل تنزیل
factorization
عامل بندی
precipitating factor
عامل اشکارساز
precipitant
عامل رسوب
factor
عامل مشترک
common factor
عامل مشترک
agents
عامل اطلاعاتی
agent
واسطه عامل
managing director
مدیر عامل
managing directors
مدیر عامل
biological agent
عامل زیستی
effective
عامل موثر
biological agent
عامل میکربی
fusing agent
عامل ذوب
OS
سیستم عامل
operating system
سیستم عامل
operating systems
سیستم عامل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com