Dictiornary-Farsi | عامل فشاری مین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
pressure device	عامل فشاری مین


Other Matches

compound compression	فشار مرکب حالت فشاری که دران لنگرپیچشی صفربوده وتمام تنشهای عمودی فشاری میباشند
cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
compressive	فشاری
komi	فشاری
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
thrust bolt	پیچ فشاری
pushes	ضربه فشاری
pressure welding	جوشکاری فشاری
push	ضربه فشاری
pushed	ضربه فشاری
duplex pressure proportioner	مخلوط کن دو فشاری
push shot	ضربه فشاری
filter press	صافی فشاری
thumbs	دگمه فشاری
head pressure	ارتفاع فشاری
hard board	تخته فشاری
thumbing	دگمه فشاری
thumb	دگمه فشاری
push button	کلید فشاری
push button	دکمه فشاری
force pump	تلمبه فشاری
force feed oiler	روغندان فشاری
achi komi	دفاع فشاری
snap fastener	دکمه فشاری
push button switch	تکمه فشاری
filterpress	پالونه فشاری
pressure welding	جوش فشاری
compressive stress	خستگی فشاری
pressboard	تخته فشاری
push key	تکمه فشاری
compression spring	فنر فشاری
compression strength	مقاومت فشاری
compression strength	توان فشاری
compression strength	تاب فشاری
compression strength	استحکام فشاری
compression stress	تنش فشاری
press key	تکمه فشاری
compression wave	موج فشاری
compressive load application	بار فشاری
compressive stress	تنش فشاری
pression pipe	لوله فشاری
thumbed	دگمه فشاری
compression molding	قالبگیری فشاری
head	ارتفاع فشاری
die cast	ریختن فشاری
pressure sweeping	روبیدن فشاری
pressure fraction	کسر فشاری
pressure device	ماسوره فشاری
data compaction	داده فشاری
constrictor knot	گره فشاری
pressure butt welding	جوشکاری لب به لب فشاری
compressive yield point	حدجهمندگی فشاری
compression flange	سپر فشاری
compression flange	عضو فشاری
mae west	جلیقه نجات فشاری
press casting	ریخته گری فشاری
resistance pressure welding	جوشکاری فشاری مقاومتی
compression molding	ریخته گری فشاری
pressure weld	جوش دادن فشاری
pressure lubrication	دستگاه روغنکاری فشاری
net push	ضربه فشاری از لب تور
pressure weldable	قابل جوشکاری فشاری
cold pressure welding	جوشکاری فشاری سرد
fumikumi	لگد فشاری به پایین
brass pressure casting	برنج ریختگی فشاری
barometric altimeter	ارتفاع سنج فشاری
thrust hardness	درجه سختی فشاری
press cutting	برش دهنده فشاری
standard size whole brick	اجر فشاری معمولی
compressive yield point	نقطه لهیدگی فشاری
compression riveter	دستگاه پرچ فشاری
compression specimen	نمونه ازمایش فشاری
compression test specimen	نمونه ازمون فشاری
centralized oil shot system	روغنکاری متمرکز فشاری
cold pressed forging	اهنگری فشاری سرد
firing pressure device	ماسوره فشاری مین
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
tobi komi	ضربه فشاری پا در حال پرش
alumino thermit pressure welding	جوشکاری فشاری الومینو-ترمیتی
pitometer log	سرعت سنج فشاری پیتومتری
thermit pressure welding	روش جوشکاری فشاری الومینوترمیتی
thermit pressure welding	روش جوشکاری فشاری حرارتی
pieze	واحد فشاری در سیستم غیرمتریک
molten metal pressure welding	روش جوشکاری ذوبی-فشاری
superincumbent	دارای فشار زیاد فشاری
pressure die casting	ریخته گری حدیدهای فشاری
drag in <idiom>	پا فشاری روی موضوع دیگری
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
pressure die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
bend	خمش فشاری انحنای لوله زانویی
pressure die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
rolling press	الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
banging	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bangs	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
drill press	متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
braced	گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace	گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
constant temperature pressure	welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
dial up	استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
pascal's law	هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
compressive strength	قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
devices	عامل
device	عامل
attorney	عامل
doer	عامل
attorneys	عامل
operating	عامل
acting	عامل
propellant	عامل
functionery	عامل
propellants	عامل
elements	عامل
coagent	هم عامل
doers	عامل
agent representative	عامل
agent	عامل
principal	عامل
principals	عامل
parameters	عامل
element	عامل
actions	عامل
procurator	عامل
procurators	عامل
action	عامل
agents	عامل
operant	عامل
assignee	عامل
parameter	عامل
v factor	عامل وی
factors	عامل
operative	عامل
operatives	عامل
agency	عامل
agencies	عامل
factor	عامل
propellent	عامل
active	عامل
operator	عامل
operators	عامل
accountable disbursing officer	افسر عامل
active material	مواد عامل
coefficient	عامل مشترک
coefficients	عامل مشترک
potential <adj.>	عامل بالقوه
air entraining agent	عامل هوادهنده
addition agent	عامل افزودنی
adhesion agent	عامل چسبندگی
effective	عامل موثر
factorization	عامل بندی
active element	عنصر عامل
firing device	عامل منفجرکننده
active defense	دفاع عامل
galactogogue	عامل شیرزایاشیرافزا
fusing agent	عامل ذوب
prime mover	عامل محرک کل
prime movers	عامل محرک کل
presses	عامل موثر
absorbent	عامل جذب
sense organ	عامل احساس
reactor	عامل واکنش
reactors	عامل واکنش
aborticide	عامل سقط
structure factor	عامل ساختار
absorbing agent	عامل جذب
foaming agent	عامل کف زای
acid function	عامل اسیدی
acting company	شرکت عامل
fixing agent	عامل تثبیت
general factor	عامل عمومی
factoring agent	عامل تنزیل
biological agent	عامل زیستی
distractor	عامل حواسپرتی
bleaching agent	عامل رنگبر
blister agent	عامل تاول زا
be-all and end-all	عامل عمده
distilled mustard	عامل خردلی
cyanogen agent	عامل سیانید
working fluid	سیال عامل
developer agent	عامل فهور
potential	عامل بالقوه
dispersing agent	عامل پاشنده
characteristic action	عامل مشخصه
active defense	پدافند عامل
chemical agent	عامل شیمیایی
disbursing officer	افسر عامل
biological agent	عامل میکربی