Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
plow back
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
Other Matches
capitalized value
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
investments
سرمایه گذاری
finance
سرمایه گذاری
financed
سرمایه گذاری
finances
سرمایه گذاری
financing
سرمایه گذاری
invest
سرمایه گذاری
investment
سرمایه گذاری
invested
سرمایه گذاری
investing
سرمایه گذاری
capitalization
سرمایه گذاری
invests
سرمایه گذاری
enterprise
سرمایه گذاری
enterprises
سرمایه گذاری
rate of investment
نرخ سرمایه گذاری
social investment
سرمایه گذاری اجتماعی
fixed investment
سرمایه گذاری ثابت
joint venture
سرمایه گذاری مشترک
gross investment
سرمایه گذاری ناخالص
primary investment
سرمایه گذاری اولیه
joint adventure
سرمایه گذاری مشترک
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
propensity to invest
گرایش به سرمایه گذاری
overinvestment
سرمایه گذاری بیش از حد
financial investment
سرمایه گذاری مالی
capital outlay
ارزش سرمایه گذاری
capital output ratio
ضریب سرمایه گذاری
foreign investment
سرمایه گذاری خارجی
net investment
سرمایه گذاری خالص
malinvestment
سرمایه گذاری نامناسب
national investment
سرمایه گذاری ملی
capital investment
سرمایه گذاری ثابت
yield of invested capital
بازده سرمایه گذاری
share holding
سرمایه گذاری در سهام
reinvestment
سرمایه گذاری مجدد
invest
سرمایه گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
induced investment
سرمایه گذاری القائی
investment mulliplier
ضریب سرمایه گذاری
investment institutions
موسسات سرمایه گذاری
replacement investment
سرمایه گذاری جانشینی
investing
سرمایه گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
investment function
تابع سرمایه گذاری
investment cost
هزینه سرمایه گذاری
investment banks
بانکهای سرمایه گذاری
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
over investment
سرمایه گذاری بیش از حد
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
industrial investment
سرمایه گذاری صنعتی
deposits
سرمایه گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
investment opportunities
امکانات سرمایه گذاری
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal propensity to invest
میل نهائی به سرمایه گذاری
useful life of an investment
عمر مفیع یک سرمایه گذاری
investiture
سرمایه گذاری دادن امتیاز
net fixed investment
سرمایه گذاری ثابت خالص
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
intended investment
سرمایه گذاری مورد انتظار
investment
مبلغ سرمایه گذاری شده
net foreign investment
خالص سرمایه گذاری خارجی
investitures
سرمایه گذاری دادن امتیاز
holding company
شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
investment multiplier
ضریب فزاینده سرمایه گذاری
margin efficiency of investment
بازده نهایی سرمایه گذاری
investments
مبلغ سرمایه گذاری شده
marginal efficiency of investment
کارائی نهائی سرمایه گذاری
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
international investment
سرمایه گذاری بین المللی
marginal return of investment
بازدهی نهائی سرمایه گذاری
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
outlay
مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
marginal efficiency of investment schedu
نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
investment
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
investments
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
induced investment
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
crowding out effect
نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
invest
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
vented
باد خور گذاردن برای
vents
باد خور گذاردن برای
venting
باد خور گذاردن برای
vent
باد خور گذاردن برای
income
عایدات
revenue
عایدات
proceeds
عایدات
user cost of capital
هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
proceeded
ناشی شدن از عایدات
proceed
ناشی شدن از عایدات
irreverend
ناشایسته برای احترام گذاری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
price line pricing
قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
ink
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
inks
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
current asset cycle
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
key
کلیدی که برای اندیس گذاری رکورد به کار می رود.
encryption
استاندارد برای سیستم رمز گذاری داده بلاک
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
compilation
ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
compilations
ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
prospectus
شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
to boondoggle
[American English]
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
prospectuses
شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
sea marker
نوعی رنگ یا پودر رنگی که برای علامت گذاری اب دریا به کار می رود
coffin
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
marking ink
مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
encoding
روش کد گذاری داده در دیسک مغناطیسی برای جلوگیری از مجموعهای از بیتهای مشابه
coffins
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
public
رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
pos
سیستمی که از ترمینال کامپیوتری در سایت نقط ه فروش برای ارسال الکترونیکی یا کترول مشابه به قیمت گذاری محصول و... استفاده میکند
financiers
سرمایه دار سرمایه گذار
financier
سرمایه دار سرمایه گذار
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
plotters
وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
plotter
وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
advantages accruning from
مزایای حاصله
elbow grease
نیروی حاصله از کاردستی
assessments
تعیین نتایج حاصله
ration strenght
انرژی حاصله از جیره
emblements
منافع حاصله از زمین
assessment
تعیین نتایج حاصله
feed back
بکارگیری اطلاعات حاصله
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
gulping
صدای حاصله از عمل بلع
bombing errors
اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
gulp
صدای حاصله از عمل بلع
gulps
صدای حاصله از عمل بلع
gulped
صدای حاصله از عمل بلع
end product
قطعات حاصله دستگاه نهایی
emblements
منافع حاصله اززمین مزروعی
ergotism
مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
gas form natrural gas
بنزین حاصله از گاز طبیعی
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
coriolis effect
اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
clicks
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
flash burns
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
windchill
سرمای حاصله از وزش باد تبرید
platinum black
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
thermojet
نیروی جت حاصله از حرارت موتور جت حرارتی
spirochetosis
ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
solunar
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
flash burn
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
clicked
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
scumble
نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
click
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
lesion
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
crater
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com