English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
stabilizer muscule عضله ثابت کننده
Other Matches
flexor عضله خم کننده
bender عضله خم کننده
benders عضله خم کننده
abductor عضله دور کننده
sphincter عضله تنگ کننده
abductors عضله دور کننده
adductor عضله نزدیک کننده
evertor عضله برون گرداننده عضله راجعه
retentor عضله نگاهدارنده عضله ماسکه
fixatives ثابت کننده
fixative ثابت کننده
mordant ماده ثابت کننده
stabilizer ثابت تثبیت کننده
direct video storage tube ثابت کننده تصویر
stabilisers ثابت تثبیت کننده
constant potential rectifier یکسو کننده با ولت ثابت
doppler radar رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
muscles عضله
muscle عضله
triceps عضله سه سر
thews عضله
extensor عضله بازکننده
protractor عضله ممدده
myalgia درد عضله
flexor عضله تاکننده
agonist muscle عضله موافق
antagonist عضله مخالف
antagonists عضله مخالف
tic پرش عضله
humeruses استخوان عضله
humerus استخوان عضله
biceps عضله دوسر
humeri استخوان عضله
ciliary muscle عضله مژگانی
myography عضله نگاری
trapezius عضله ذوذنقه
protractors عضله ممدده
myograph عضله نگار
transverse عضله مستعرضه
cramps گرفتگی عضله
pronator عضله مکبه
smooth muscule عضله صاف
tensor عضله ممدده
orbicular muscle عضله باسطه
adducent muscle عضله مقربه
sartorius عضله خیاطه
splenius عضله محرکه
stabilizer muscule عضله نگاهدارنده
sweeny فلج عضله
sweeney فلج عضله
ejaculator عضله انزال
cramp گرفتگی عضله
tics پرش عضله
lobes بخشی از عضله یا مغز
calf machine دستگاه پرورش عضله
lobe بخشی از عضله یا مغز
myocardium عضله قلب میان دل
tonicity کشیدگی طبیعی عضله
psoas عضله قطن پیسواس
archer's paralysis گرفتگی عضله کمانگیر
tonus خاصیت انقباض عضله
myosin پروتئین اساسی عضله
supinator muscle عضله برون گردان
complexus عضله پهن گردن
crick انقباض عضله پیداکردن
tonus کشیدگی طبیعی عضله
supinator عضله مدیره بخارج
pulled muscle عضله کشیده شده
injured muscle عضله اسیب دیده
relax ازاد و شل شدن عضله ها
relaxes ازاد و شل شدن عضله ها
relaxing ازاد و شل شدن عضله ها
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
epicardium قسمت خارجی عضله قلب
crimp پیچش وانقباض عضله درخواب
crimped پیچش وانقباض عضله درخواب
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
crimps پیچش وانقباض عضله درخواب
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
masseter ماهیچه مخصوص جویدن عضله مضغ
charley horse [American] [colloquial] گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
isokinetic exercise تقویت عضله ها به کمک وسایل مقاومتی
myoglobin پروتئینی محتوی اهن قرمزدر عضله
charleyhorse [American] [colloquial] گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
systremma [leg cramps] گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
cramp in the calf گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
cramp in the leg گرفتگی عضله پشت ساق پا [پزشکی]
levator عضله بالابر ماهیچهای که عضو را بالامیبرد
d. muscle ماهیچه سه گوش شانه عضله دالی
tone کشیدگی طبیعی عضله حال و هوا
tones کشیدگی طبیعی عضله حال و هوا
iron boot کفش اهنی تمرینی برای تقویت عضله پا
isotonic exercise تقویت عضله ها به کمک وسایل مقاومتی محرک
fasciculus دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
charly horse کشیدگی یا گرفتگی عضله ران کشتی گیر
stapedial وابسته به عضله واستخوان رکابی گوش میانی
standing ثابت دستورالعمل ثابت
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
myocarditis اماس ماهیچه قلب ورم عضله قلب
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
incommutable ثابت
specific ثابت
settled ثابت
established ثابت
resolute ثابت
fixes ثابت
specifics ثابت
invariable ثابت
truest ثابت
pegged ثابت
constants ثابت
steadying ثابت
true ثابت
standstill ثابت
truer ثابت
fiducial ثابت
steady ثابت
fix ثابت
firm ثابت
firmer ثابت
firmest ثابت
firms ثابت
steadies ثابت
steadier ثابت تر
steadiest ثابت
disputeless ثابت
hard and fast ثابت
indelible ثابت
unshaken ثابت
equable ثابت
stationary ثابت
inalterable ثابت
constant ثابت
static ثابت
permanent ثابت
immovable ثابت
fixed bridge پل ثابت
fixed ثابت
pats ثابت
sustain ثابت
steadied ثابت
pat ثابت
thetic ثابت
loyal ثابت
solids ثابت
leger or ledger ثابت
solid ثابت
changeless ثابت
fixing ثابت
sustains ثابت
patting ثابت
sustained ثابت
patted ثابت
thetical ثابت
unswerving <adj.> ثابت
stable ثابت
stables ثابت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com