Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English
Persian
borderline mental retardation
عقب ماندگی ذهنی مرزی
Other Matches
hypophrenia
عقب ماندگی ذهنی
mental subnormality
عقب ماندگی ذهنی
mental deficiency
عقب ماندگی ذهنی
oligophrenia
عقب ماندگی ذهنی
mental retardation
عقب ماندگی ذهنی
primary mental deficiency
عقب ماندگی ذهنی نخستین
secondary mental deficiency
عقب ماندگی ذهنی ثانوی
staleness
ماندگی
weariness
ماندگی
lag
عقب ماندگی
languor
ماندگی پژمردگی
retardation
عقب ماندگی
underdevelopment
عقب ماندگی
lagged
عقب ماندگی
lags
عقب ماندگی
autism
در خود ماندگی
infantilism
کودک ماندگی
backwardness
عقب ماندگی
spinsterhood
خانه ماندگی
demurrage
خسارت بیکار ماندگی
underdevelopment
عقب ماندگی گسترشی
mongolism
عقب ماندگی مغول وارگی
mental deficiency
عقب ماندگی روانی وفکری
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
paralic
مرزی
bordering
خط مرزی
boundary
مرزی
boundaries
مرزی
bordered
خط مرزی
border
خط مرزی
borderline
مرزی
marginal
مرزی
mete
: خط مرزی
boundar trench
نهرچه مرزی
boundary trench
نهرچه مرزی
boundary surface
سطح مرزی
boundary layer
لایه مرزی
boundary effect
اثر مرزی
borderline schizophrenia
اسکیزوفرنی مرزی
borderline state
حالت مرزی
boundary conditions
شرایط مرزی
marginal consciousness
هشیاری مرزی
marginal test
ازمون مرزی
cleavage plane
سطح مرزی
oversea
برون مرزی
limiting voltage
ولتاژ مرزی
marchland
زمین مرزی
frontier treaty
معاهده مرزی
frontalier
یکان مرزی
marginal check
مقابله مرزی
marginal check
برسی مرزی
frontalier
نیروهای مرزی
extraterritoriality
برون مرزی
extraterritorial
برون مرزی
exterritorial
برون مرزی
border installations
تاسیسات مرزی
marginal checking
بررسی مرزی
critical frequency
فرکانس مرزی
frontier
خط فاصل مرزی
rubicon
مرز خط مرزی
outpost
پایگاه مرزی
mete
سنگ مرزی
border land
زمین مرزی
border stone
سنگ مرزی
outposts
پایگاه مرزی
costal frontier
نوار مرزی ساحلی
frontalier
جزو یکان مرزی
extraterritoriality
حقوق برون مرزی
borderline psychosis
روان پریشی مرزی
terry
سربازمدافع مرزی انگلیس
exterritoriality
حقوق برون مرزی
coastal frontier
نوار مرزی ساحلی
high seas
ابهای برون مرزی
catchment
حوزه ابریز مرزی
borderline mental deficiency
نقص عقلی مرزی
barrier combat air patrol
گشتی مرزی هوایی
surface boundary layer
لایه مرزی سطح
laminar boundary layer
لایه مرزی خطی
inland
درون مرزی داخله
intellectual
ذهنی
heuristic
ذهنی
intellectuals
ذهنی
mental
ذهنی
psychical
ذهنی
subjective
ذهنی
psychic
ذهنی
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
subjective reality
واقعیت ذهنی
imaginary
<adj.>
ذهنی باف
mental set
امایه ذهنی
mental process
فرایند ذهنی
stupidness
کند ذهنی
stupdity
کند ذهنی
mental maturity
بلوغ ذهنی
mental image
تصویر ذهنی
mental function
کارکرد ذهنی
subjective utility
سودمندی ذهنی
subjective value
ارزش ذهنی
psychogenic
موجدمحرکات ذهنی
to imprint on the mind
ذهنی کردن
psychological make up
نمود ذهنی
to stamp on the memory
ذهنی کردن
perceptual handicap
ناتوانی ذهنی
psychgenetic
موجدمحرکات ذهنی
subjective equality
برابری ذهنی
unintelligence
کند ذهنی
subjectivism
ذهنی گرایی
mentally handicapped
معلول ذهنی
mental structure
ساخت ذهنی
mental faculty
قوه ذهنی
mental faculties
قوی ذهنی
intellectuals
ذهنی روشنفکر
rehearsals
مرور ذهنی
heuristic learning
یادگیری ذهنی
imagery
تصویرسازی ذهنی
mentalities
قوه ذهنی
mentality
قوه ذهنی
intrinsic
طبیعی ذهنی
faculty
قوه ذهنی
faculties
قوه ذهنی
bradyphrenia
کندکاری ذهنی
intellectual
ذهنی روشنفکر
mental development
رشد ذهنی
mental growth
رشد ذهنی
mental confusion
گم گشتگی ذهنی
mental ability
توانایی ذهنی
mental analysis
تحلیل ذهنی
imbecility
کند ذهنی
mental discipline
پرورش ذهنی
image
تصویر ذهنی
images
تصویر ذهنی
rehearsal
مرور ذهنی
overseas
ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
boundary
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundaries
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
subjective scoring
نمره گذاری ذهنی
faculties
نیروی ذهنی دانشکده
subjectively
بطور ذهنی یا باطنی
connotations
توارد ذهنی معنی
connotation
توارد ذهنی معنی
stupidity
کند ذهنی بی علاقگی
stupidities
کند ذهنی بی علاقگی
presence of mind
حاضر ذهنی هوشیاری
stupor
کند ذهنی گیجی
stupors
کند ذهنی گیجی
subjective psychology
روانشناسی ذهنی گرا
verbal image
تصویر ذهنی کلامی
mental retardation
عقب مانده ذهنی
mentally retarded
عقب مانده ذهنی
mentally subnormal
عقب مانده ذهنی
noetic
ذهنی قیاس منطقی
mentally deficient
عقب مانده ذهنی
phantasm
روح تصویر ذهنی
faculty psychology
روانشناسی قوای ذهنی
eidetic imagery
تصویر ذهنی روشن
psychologt
دانش قواوکارهای ذهنی
faculty
نیروی ذهنی دانشکده
brain worker
کارگر ذهنی روشنفکر
aniconia
فقدان تصویر ذهنی
oversea command
یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
service line
حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
service line
خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
reynolds stress
تنش برشی در لایه مرزی خطی در سیال نارون
psychics
دانش قوا وکارهای ذهنی
This new frontier incident probably means war.
این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
low grade defective
عقب مانده ذهنی تراز پایین
otis lennon mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
columbia mental maturity scale
مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
educable mentally retarded
عقب مانده ذهنی اموزش پذیر
trainable mentally retarded
عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
terman group test of mental ability
آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
california tests of mental maturity
ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
psychogenesis
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
subjective
فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
limitrophe
مجاور مرزی مجاور
Nomatic rugs
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
geometric design
طرح هندسی
[این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com