Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
monogenism
عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
Other Matches
psilanthropy
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
monopsychism
عقیده باینکه هکه جانهایاارواح یکی است
kinetic theory of heat
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
restorationism
عقیده باینکه بشرسرانجام بسعادت نخستین خود خواهدرسید
nestorianism
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
monophysite
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
malism
عقیده باینکه این جهان روی همرفته بد جهانی است
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
atomism
عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
physiocracy
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
standards
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
human being
ادمی
human beings
ادمی
some one
ادمی
adamic
ادمی
the outward man
جامه یا تن ادمی
human kind
جنس ادمی
sculptured head
پیکره سر ادمی
irrepressible joy
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
wise guy
ادمی که خود را داناپندارد
scaremongers
ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
lackbrain
ادمی تهی مغز
you are a nice person
عجب ادمی هستید
scaremonger
ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
ne'er do well
ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
since
نظر باینکه
as respects
نظر باینکه
as regards
نظر باینکه
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
playgoer
ادمی که قالبا بنمایش میرود نمایشرو
lycanthrope
ادمی که بشکل گرگ درامده باشد
as
نظر باینکه در نتیجه
amputee
ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
point of honour
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
amputees
ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
minimalist
باینکه تقاضاهایش براورده شود
iam inclined to think
متمایلم باینکه خیال کنم
laparectomy
برش بخشی از روده که درپهلوی ادمی واقع است
utilitarianism
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
kenosis
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
pan cosmism
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
geocentric
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
arianism
اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
poeeping tom
ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
modalism
اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
unprofitable servants
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
animism
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
restorationist
کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
catastrophism
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
anthropocentric
معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است
monadism
اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
infusionism
اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
he is an incarnate fiend
دیوی است که بصورت ادمی در امده است
pubs
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pub
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
animism
اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
viewpoint
عقیده
opinion
عقیده
thought
عقیده
viewpoints
عقیده
thoughts
عقیده
impressions
عقیده
creed
عقیده
impression
عقیده
creedless
بی عقیده
doctrine
عقیده
creeds
عقیده
doctrines
عقیده
concepts
عقیده ها
ideas
عقیده ها
faiths
عقیده
faith
عقیده
belief
عقیده
credos
عقیده
credo
عقیده
internal conception
عقیده
idea
عقیده
brainchild
عقیده
ism
عقیده
tenet
عقیده
concept
عقیده
concepts
عقیده
i am not of his mind
با او هم عقیده
conception
عقیده
advice
عقیده
opinions
عقیده
impression
عقیده خیال
tradition
عقیده رایج
theosophism
عقیده به عرفان
espouses
عقیده داشتن به
espousing
عقیده داشتن به
impressions
عقیده خیال
have
عقیده داشتن
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
turnabouts
تغییر عقیده
turnabout
تغییر عقیده
dogmas
عقیده دینی
dogma
عقیده دینی
swear by
عقیده زیادداشتن به
the belief that
با این عقیده که
Marxism
عقیده مارکس
espoused
عقیده داشتن به
dissension
اختلاف عقیده
having
عقیده داشتن
espouse
عقیده داشتن به
to agree in opinion
هم عقیده بودن
i maintain
عقیده دارم که ...
i maintain
بر این عقیده ام که ...
hit off
هم عقیده شدن
to think
[of]
عقیده داشتن
conviction
عقیده محکم
convictions
عقیده محکم
outside opinion
عقیده مردم
iam of the opinion that
من براین عقیده ام که
views
نظریه عقیده
irreconcilableness
سختی در عقیده
irreconcilability
سختی در عقیده
my sentiment toward him
عقیده من درباره او
view
نظریه عقیده
viewed
نظریه عقیده
viewing
نظریه عقیده
fortuitism
عقیده به اتفاق
errors
عقیده نادرست
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
هم عقیده بودن
freedom of belief
ازادی عقیده
counterview
عقیده مخالف
coniviction
عقیده اطمینان
pythagoreanism
عقیده به تناسخ
cogency
قدرت عقیده
abjuration
ترک عقیده
error
عقیده نادرست
divarication
اختلاف عقیده
suggestion
افهار عقیده
folkway
عقیده عامه
suggestions
افهار عقیده
express an opinion
افهار عقیده کردن
irrationalism
عقیده نامعقول یا چرند
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
self expressive
پافشار در عقیده خود
dissented
اختلاف عقیده داشتن
orthodox
دارای عقیده درست
opine
افهار عقیده کردن
dissents
اختلاف عقیده داشتن
john's own opinion
عقیده خود جان
karaism
عقیده به نص تورات رداحادیث
pass an opnion
افهار عقیده کردن
synecologic
دارای عقیده به استمرار
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
dissent
اختلاف عقیده داشتن
make a suggestion
افهار عقیده کردن
pronouncements
افهار عقیده رسمی
i stand to it that
جدا عقیده دارم که
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
to cherish an opinion
عقیده ایی را در مغزخودپروراندن
i was under theimpression that
به این عقیده بودم که ...
pass an opinion
افهار عقیده کردن
pronouncement
افهار عقیده رسمی
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
to venture an opinion
جسارتاافهار عقیده کردن
soft shell
دارای عقیده معتدل
liberty of conscience
ازادی عقیده یا فکر
epicure
پیرو عقیده اپیکور
I find it's ...
به نظر
[عقیده]
من این ...
change of heart
<idiom>
تغیر عقیده دادن
veer
تغییر عقیده دادن
tradition
عقیده موروثی عرف
differences of opinion
اختلاف عقیده
[نظر]
persuasions
اطمینان عقیده دینی
epicures
پیرو عقیده اپیکور
I think it's ...
به نظر
[عقیده]
من این ...
suggestions
افهار عقیده پیشنهاد
suggestion
افهار عقیده پیشنهاد
to be of the opinion that ...
به این عقیده باشند که ...
to make a suggestion
افهار عقیده کردن
persuasion
اطمینان عقیده دینی
suggests
افهار عقیده کردن
veers
تغییر عقیده دادن
pronounce
افهار عقیده کردن
observing
افهار عقیده کردن
suggest
افهار عقیده کردن
observe
افهار عقیده کردن
observes
افهار عقیده کردن
observed
افهار عقیده کردن
suggested
افهار عقیده کردن
suggesting
افهار عقیده کردن
veered
تغییر عقیده دادن
Difference of opinion (in taste).
اختلا ف عقیده ( سلیقه )
pronounces
افهار عقیده کردن
article of faith
اعتقاد و عقیده باطنی
plants indigenous to that soil
هستند
are
هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com