English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Road signs علائم راهنمایی و رانندگی جاده
Other Matches
department of motor vehicles [DMV] [American E] اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
road traffic offences جرائم راهنمایی و رانندگی
legend شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
legends شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
divided highway [American E] شاهراه چند خطی [جاده رفت کاملا سوا از جاده آمد است]
underpasses مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
underpass مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
emerging traffic جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
road screen پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
merging traffic ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
going وضع جاده زمین جاده
service road جاده کناری جاده سرویس
chauffeurs رانندگی کردن
drive رانندگی کردن
wheel gloves دستکش رانندگی
drives رانندگی کردن
driving experience تجربه رانندگی
driving licence گواهینامه رانندگی
staging رانندگی کالسکه
motoring offences جرائم رانندگی
radius of action ناحیه رانندگی
chauffeured رانندگی کردن
chauffeur رانندگی کردن
driving موثر رانندگی
driving licenses گواهینامه رانندگی
driving licences گواهینامه رانندگی
chauffeuring رانندگی کردن
track clearer جاده پاک کن جاده صاف کن راه صاف کن
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
drives رانندگی ارابه مسابقهای
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
karting رانندگی با اتومبیل کوچک
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
drunken driving رانندگی در حال مستی
He drives recklessly. بی احتیاط رانندگی می کند
drive رانندگی ارابه مسابقهای
traffic court دادگاه تخلفات رانندگی
symbols علائم
zaph dignbats علائم زف
to drive on dimmed [dipped] headlights با نور پایین رانندگی کردن
symptom علائم مرض
supervisory signals علائم نظارتی
sound signal علائم صدا
identification signs علائم تشخیص
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
schematic symbols علائم الگویی
character set مجموعه علائم
symptoms علائم مرض
symbolic table جدول علائم
symbolic string رشته علائم
control signals علائم کنترلی
erection marks علائم نصب
economic indicator علائم اقتصادی
shading symbols علائم سایهای
indication signs علائم راهنمائی
hazard signs علائم خطر
epiphenomenon علائم ثانویه
signal fidelity وفاداری علائم
signal man متصدی علائم
signalman متصدی علائم
sinusoidal signals علائم سینوسی
facing علائم ریاضی
facings علائم ریاضی
signal transformation ترادیسی علائم
signal regeneration باززایی علائم
mathematical symbols علائم ریاضی
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
Here ist my driving licence card. بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
reduced lighting حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
number plates پلاک علائم مشخصه
number plate پلاک علائم مشخصه
legend فهرست علائم واختصارات
semiotic مکتب علائم رمزی
prodrome علائم اولیه مرض
semeiotic وابسته به علائم مرض
semeiotic مکتب علائم رمزی
symptomatic حاکی از علائم مرض
nomenclature فهرست علائم واختصارات
syndrome علائم مشخصه مرض
syndromes علائم مشخصه مرض
legends فهرست علائم واختصارات
pictograph نشان یا علائم تصویری
staggy دارای علائم ونشانههای نر
baud rate نسبت علائم درثانیه
dual intensity تاکید علائم خاص
tablature نوعی علائم موسیقی
emblazonment تزئین با نشان و علائم
semiotic وابسته به علائم مرض
iceboat قایق مخصوص رانندگی روی سطح یخزده
discriminates با علائم مشخصه ممتاز کردن
sigil علامت نجومی علائم رمزی
morsecode علائم رمز تلگرافی مرس
discriminate با علائم مشخصه ممتاز کردن
discriminated با علائم مشخصه ممتاز کردن
symbolization استعمال علائم ونشانهای رمزی
signal box توقف گاه متصدی علائم
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
signal boxes توقف گاه متصدی علائم
epiphenomenon علائم بعدی و ثانوی مرض
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
symbolism نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
insigne علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
Follow signs for York. به علائم شهر یورک توجه کنید.
symbology مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
accidentalism تشخیص علائم گمراه کننده مرض
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
insignia علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
traffic signal علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
monitors به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
zoomorphism استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
signalment تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
instruction راهنمایی
orientating راهنمایی
a piece of advice یک راهنمایی
orientate راهنمایی
admonition راهنمایی
leading راهنمایی
orientates راهنمایی
steerage راهنمایی
guidance راهنمایی
orientation راهنمایی
instructions راهنمایی
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
typographies فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
airt راهنمایی کردن
conduce راهنمایی کردن
redirection راهنمایی مجدد
misguide بد راهنمایی کردن
intelligence office دفتر راهنمایی
misdirection راهنمایی غلط
traffic signal چراغ راهنمایی
traffic light چراغ راهنمایی
indication signs علایم راهنمایی
educational guidance راهنمایی اموزشی
guidable قابل راهنمایی
vocational guidance راهنمایی شغلی
traffic lights چراغ راهنمایی
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
lightest چراغ راهنمایی
leads : راهنمایی رهبری
marshalled راهنمایی کردن با
marshals راهنمایی کردن با
directing راهنمایی کردن
admonitions تذکر راهنمایی
guides راهنمایی کردن
guided راهنمایی کردن
guide راهنمایی کردن
herald راهنمایی کردن
heralded راهنمایی کردن
heralding راهنمایی کردن
heralds راهنمایی کردن
marshaling راهنمایی کردن با
marshaled راهنمایی کردن با
lead : راهنمایی رهبری
lighted چراغ راهنمایی
light چراغ راهنمایی
aim مراد راهنمایی
aimed مراد راهنمایی
pilotage راهنمایی کشتی
instructions راهنمایی کردن
instruction راهنمایی کردن
aims مراد راهنمایی
marshal راهنمایی کردن با
main ی تر راهنمایی میکند
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
annular وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
flowchart text اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
redirecting دوباره راهنمایی کردن
directional وابسته به راهنمایی و هدایت
guided راهنمایی کردن غلاف
instructed اموختن به راهنمایی کردن
lead رهبری کردن راهنمایی
guides راهنمایی کردن غلاف
leads رهبری کردن راهنمایی
redirected دوباره راهنمایی کردن
leading question پرسش راهنمایی کننده
instruct اموختن به راهنمایی کردن
leading questions پرسش راهنمایی کننده
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
redirects دوباره راهنمایی کردن
misdirects راهنمایی غلط کردن
misdirecting راهنمایی غلط کردن
misdirected راهنمایی غلط کردن
misdirect راهنمایی غلط کردن
instructs اموختن به راهنمایی کردن
instructing اموختن به راهنمایی کردن
redirect دوباره راهنمایی کردن
lead out of danger با راهنمایی از خطر رهانیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com