Dictiornary-Farsi | علامت افسر ارشدی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
palm	علامت افسر ارشدی
palms	علامت افسر ارشدی


Other Matches

field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
commodores	کمودور درجه بین افسر ارشدی وژنرالی دریایی
commodore	کمودور درجه بین افسر ارشدی وژنرالی دریایی
embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
primogeniture	حق ارشدی
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
symbol	اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol	علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters	نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character	نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
bingo	علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
pretor	افسر
sub-lieutenant	افسر جز
line officer	افسر صف
pretorian	افسر
officers	افسر
commissioned officer	افسر
officer	افسر
jemadar	افسر
sub-lieutenants	افسر جز
corona australis	افسر
coronate	افسر
commissioned officers	افسر
coronae australis	افسر
personnel officer	افسر اجودانی
archon	افسر سرپرست
junior officer	افسر جزء
supply officer	افسر تدارکات
commanding officers	افسر فرمانده
commanding officer	افسر فرمانده
officer of the watch	افسر نگهبان
surveying officer	افسر تحقیق
subofficer	افسر جزء
accountable disbursing officer	افسر عامل
active officer	افسر کادر
liaison officer	افسر رابط
air officer	افسر هوایی
air officer	افسر هواپیمایی
property officer	افسر اموال
line officer	افسر صفی
commissioned officers	افسر کادر
war horses	افسر یاسربازدامپزشک
war horse	افسر یاسربازدامپزشک
orderly officen	افسر نگهبانی
officer in charge	افسر مسئول
commandant	افسر فرمانده
commandants	افسر فرمانده
constable	افسر ارتش
constables	افسر ارتش
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
officer on duty	افسر مسئول
warrant officer	افسر یار
warrant officers	افسر یار
officer of the day	افسر نگهبان
cable officer	افسر لنگر
runner	افسر پلیس
runners	افسر پلیس
custodian	افسر مرموزات
custodians	افسر مرموزات
prefect	افسر ارشد
prefects	افسر ارشد
commissioned officer	افسر کادر
police officer	افسر پلیس
engineer	افسر مهندس
police officer	افسر شهربانی
police officers	افسر پلیس
police officers	افسر شهربانی
personnel officer	افسر پرسنل
engineered	افسر مهندس
engineers	افسر مهندس
watch officer	افسر نگهبان
subassembly officer	افسر جزء
reserve officer	افسر وفیفه
finance officer	افسر مالی
division officer	افسر قسمت
firing line officer	افسر تیر
bosuns	افسر کشتی
navigators	افسر سکان
reserve officer	افسر احتیاط
flag officer	افسر دریایی
bosun	افسر کشتی
navigators	افسر راه
finance officer	افسر دارایی
executive officer	افسر اجراییات
veterinarians	افسر دامپزشک
regular officer	افسر کادر
staff officer	افسر ستاد
field officer	افسر رزمی
brass	افسر ارشد
senior officer	افسر ارشد
divisional officer	افسر قسمت
navigator	افسر سکان
flying officer	افسر خلبان
veterinarian	افسر دامپزشک
flying officer	افسر پرواز
subaltern	افسر جزء
detail officer	افسر کارگزینی
detail officer	افسر مشاغل
forward air controller	افسر نافرمقدم
navigator	افسر راه
bo's'n	افسر کشتی
flag officer	افسر پرچم
subalterns	افسر جزء
disbursing officer	افسر عامل
espial officer	افسر تجسس
bos'n	افسر کشتی
personnel officer	افسر رکن یکم
courier transfer officer	افسر مسئول پیک
coast guard officer	افسر گارد کرانه
field officer	افسر عملیات صحرایی
espial officer	افسر عملیات جاسوسی
field grade	افسر ارشد ارتش
officer of the guard	افسر گارد احترام
safety officer	افسر تامین یکان
branch qualified officer	افسر متخصص رستهای
officer in charge	افسر مسئول اجرا
brass hats	افسر ارشد ارتش
noncommissioned officer	افسر دون رتبه
service officer	افسر ارشد نگهبان
officers call	شیپور افسر پیش
firing line officer	افسر میدان تیر
officer on duty	افسر مداومت کار
chaplain	افسر امور دینی
chaplains	افسر امور دینی
captain of the port	افسر انتظامات بندر
battery executive	افسر اجرائیات اتشبار
field officer	افسر رسته رزمی
brass hat	افسر ارشد ارتش
five star	افسر پنج ستارهای
subalternate	افسر جزء متوالی
advance officer	افسر جلودار ستون
active officer	افسر کادر ثابت
disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
accredited officer	افسر خبرنگار خارجی
accountable disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
contracting officer	افسر متصدی پیمان
disbursing officer	افسر پرداخت پول
reservists	سرباز یا افسر ذخیره
reservist	سرباز یا افسر ذخیره
property officer	افسر ذیحساب اموال
subaltern	افسر جزء مادون
surveying officer	افسر بررسی کننده
ranker	افسر سربازی کرده
subalterns	افسر جزء مادون
landing signal officer	افسر ارتباط فرود
aerographer	کمک افسر هواشناسی
agent officer	افسر عامل پرداخت
air liaison officer	افسر رابط هوایی
commodores	افسر فرمانده دریایی
assistant navigator	کمک افسر راه
artillery liaison officer	افسر رابط توپخانه
alternate command authority	افسر جانشین فرمانده
duty officer	افسر نگهبان ستاد
spial officer	افسر عملیات جاسوسی
young turk	افسر جوان افراطی
commodore	افسر فرمانده دریایی
command liaison	افسر رابط فرماندهی
executive officer	معاون یکان افسر تیر
cadres	افسر یا درجه دار کادر
division officer	فرمانده قسمت افسر رسته
first lieutenant	ناوبان یکم افسر ملوان
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
range officer	افسر مسئول میدان تیر
officer of the deck	افسر نگهبان عرشه ناو
senior officer afloat	ارشدترین افسر حاضر در ناو
air transport liaison officer	افسر رابط ترابری هوایی
detail officer	افسر مسئول گروه بیگاری
warlord	افسر عالی رتبه ارتش
noncommissioned officer	درجه دار افسر وفیفه
accountable property officer's bond	دفتر افسر ذیحساب اموال
cadre	افسر یا درجه دار کادر
ranker	افسر ترفیع یافته افسرصفی
ranker	افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
proconsul	افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
shavetail	افسر تازه کار ستوان سوم
courier transfer officer	افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
flag officer	افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flight sister	افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
The police officer took down the car number .	افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
interceptor controller	افسر مسئول پست استراق سمع
teleman	افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
beach master	افسر لجستیک در عملیات اب خاکی رئیس اسکله
chief army censor	افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
high airburst	ترکش هوایی در ارتفاع زیاد ترکش بالای افسر تیر
midshipman	افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
tags	علامت
tag	علامت
mark	علامت
symptomless	بی علامت
signaled	علامت
badge	علامت
badges	علامت
character	علامت
signalled	علامت

palm