English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
color codig علامت گذاری کردن مهمات
Other Matches
mark علامت گذاری کردن
marks علامت گذاری کردن
marks نمره گذاری کردن علامت
mark نمره گذاری کردن علامت
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
functional condition code کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
scabbing بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
coding علامت گذاری
demarcation علامت گذاری
codes and codification علامت گذاری
mark علامت گذاری
earmarking علامت گذاری
marking علامت گذاری
signallzation علامت گذاری
marks علامت گذاری
markings علامت گذاری
lettering علامت گذاری باحروف
space mark علامت فاصله گذاری
bar coding علامت گذاری ستونی
designation system سیستم علامت گذاری
marks علامت گذاری روی چیزی
mark علامت گذاری روی چیزی
mine spotting کشف و علامت گذاری مین
marking panel پرده علامت گذاری مین
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
inks مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
ink مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
signed route جاده علامت گذاری شده ودارای علایم شناسایی
tailor's chalk گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
compartment marking تقسیمات علامت گذاری شده داخل هواپیمای باری یاترابری
management coding سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
index علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
indexes علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
indexed علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
sea marker نوعی رنگ یا پودر رنگی که برای علامت گذاری اب دریا به کار می رود
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
antimateriel ammunition مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
plotter وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
plotters وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
stripped علامت گذاری شده بسته بندی شده
danbuoy بویه علامت گذاری بویه راهنما
ammunition loading line صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
earmarked نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
cook off گل کردن مهمات
horizontal loading پر کردن مهمات به طور افقی
annotated print عکس علامت گذاری شده عکس رونویس شده
atomic demolition munition خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
x site سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
lot integrity دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
rearming تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
wet stowage نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
symbol اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesize هم گذاری کردن
synthesizes هم گذاری کردن
synthesising هم گذاری کردن
synthesises هم گذاری کردن
synthesizing هم گذاری کردن
synthesised هم گذاری کردن
synthesized هم گذاری کردن
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
deposits سرمایه گذاری کردن
deposit سرمایه گذاری کردن
to sow mines مین گذاری کردن
punctuating نقطه گذاری کردن
punctuated نقطه گذاری کردن
punctuate نقطه گذاری کردن
punctuates نقطه گذاری کردن
christened نام گذاری کردن
primming چاشنی گذاری کردن
christen نام گذاری کردن
christens نام گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
invested سرمایه گذاری کردن
point نقطه گذاری کردن
mining مین گذاری کردن
funded سرمایه گذاری کردن
loads ذخیره گذاری کردن
loads خرج گذاری کردن
paginate صفحه گذاری کردن
investing سرمایه گذاری کردن
invests سرمایه گذاری کردن
paragraph فاصله گذاری کردن
paragraphs فاصله گذاری کردن
tracklaying شنی گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
invest سرمایه گذاری کردن
load خرج گذاری کردن
cost قیمت گذاری کردن
to lay the track ریل گذاری کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
wattle نرده گذاری کردن بستن
loading خرج گذاری کردن سلاح
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
crowns تاج گذاری کردن پوشاندن
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
paged صفحات را نمره گذاری کردن
page صفحات را نمره گذاری کردن
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
pages صفحات را نمره گذاری کردن
symbol علامت ترسیمی علامت فرمولی
character نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
inventory fraction نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
signalled با علامت ابلاغ کردن
signal با علامت ابلاغ کردن
signaled با علامت ابلاغ کردن
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
signal مخابره کردن علامت دادن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
signaled مخابره کردن علامت دادن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
signalled مخابره کردن علامت دادن
asterisks پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
asterisk پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
bingo علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
comma علامت " , " که برای جدا کردن داده ها و متغیر ها و آرگومان ها میباشد
commas علامت " , " که برای جدا کردن داده ها و متغیر ها و آرگومان ها میباشد
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
sain تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
ordnace مهمات
ordnance مهمات
munitions مهمات
ammo مهمات
munition مهمات
ammunition مهمات
mined مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
cave زاغه مهمات
caves زاغه مهمات
blank ammunition مهمات مشقی
lived مهمات جنگی
blank ammunition مهمات مانوری
ammunition carrier مهمات بیار
bunkers زاغه مهمات
live مهمات جنگی
igloo space زاغههای مهمات
inert مهمات مشقی
bunker زاغه مهمات
drill ammunition مهمات مشقی
magazine انبار مهمات
ammunition loading line خط بارگیری مهمات
fixed ammunition مهمات ثابت
separate ammunition مهمات مجزا
ammunition identification code کد شناسایی مهمات
separate loading مهمات مجزا
ammunition handler متصدی مهمات
ammunition dump زاغه مهمات
ammunition dump انبار مهمات
ball ammunition مهمات مانوری
service ammunition مهمات جنگی
ammunition depot انبار مهمات
ammunition lot نوبه مهمات
ammunition pit زاغه مهمات
ammunition pit چاله مهمات
chemical ammunition مهمات شیمیایی
magazines انبار مهمات
explosive ordnance مهمات منفجره
ammunition trains بنه مهمات
loads بارگیری مهمات
tracers مهمات رسام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com