Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
Other Matches
psychophysics
مبحث روابط روان وماده
electro magnetism
علم روابط فیزیکی میان
psychophysical
وابسته بعلم روابط میان تن وروان
dynamic relation
روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
pragmatics
مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
psychologically
از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
labor relations
روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
civil military relations
روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
reestablishment of diplomatic relations
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
psychics
روان شناسی
psychology
روان شناسی
psychologt
روان شناسی
psychbiology
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
amok
جنون آنی
[روان شناسی]
gone amok
جنون آنی
[روان شناسی]
running amok
جنون آنی
[روان شناسی]
amuck
جنون آنی
[روان شناسی]
running amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
gone amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
amuck
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
frenzied attacker
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
futtock
میان چوب میان تیر
intervenient
در میان اینده واقع در میان
relations
روابط
public affairs
روابط عمومی
social relations
روابط اجتماعی
space relations
روابط فضایی
term
روابط فصل
termed
روابط فصل
good relations
روابط حسنه
public relations
روابط عمومی
rapporchment
تجدید روابط
sexual relations
روابط جنسی
industrial relations
روابط صنعتی
ideological relations
روابط ارمانی
diplomatic relations
روابط دیپلماتیک
diplomatic relations
روابط سیاسی
terming
روابط فصل
marital relations
روابط زناشویی
paratactic
فاقد روابط
financial relations
روابط مالی
disengagement
متارکه روابط
communal relationship
روابط ناحیهای
economic relations
روابط اقتصادی
industrial relations
روابط کارگر وکارفرما
come to rupture
قطع روابط کردن
good neigbourly relations
روابط حسن همجواری
rapprochement
ایجاد روابط حسنه
ideological relations
روابط ایده ئولوژیک
community relations
قسمت روابط عمومی
rupture of diplomatic relations
قطع روابط دیپلماتیک
breach of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
come to a rupture
قطع روابط کردن
phalanstery
روابط تعاونی اجتماعی
interstate relations
روابط بین الدول
severance of diaplomatic relations
قطع روابط سیاسی
break of relations
قطع روابط کردن
flesh and blood
<idiom>
روابط نزیک داشتن
means end relations
روابط وسیله- هدف
interruption of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
international economic relations
روابط اقتصادی بین المللی
internationals
وابسته به روابط بین المللی
anthropology
مبحث روابط انسان با خدا
international
وابسته به روابط بین المللی
amity
روابط حسنه حسن تفاهم
The sever ones connections ( relation ) with someone .
روابط خود را با کسی قطع کردن
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to break off diplomatic relations
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
minnesota spacial relations test
ازمون روابط فضایی مینه سوتا
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
community relations
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
entente
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes cordiales
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
input output analysis
تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
geopolitic
علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
civil censorship
سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
fluids
روان
easy
روان
handier
روان
handiest
روان
handy
روان
voluble
روان
fluid
روان
psyche
روان
liquid
روان
gushing
روان
flowing
روان
easier
روان
facile
روان
liquids
روان
easiest
روان
glibly
روان
glib
روان
spirit
روان
lotic water
اب روان
fluent
روان
shifting sand
شن روان
slurry
گل روان
running water
اب روان
liquidly
روان
inviscid
روان
spiriting
روان
dust bowl
شن روان
profluent
روان
ghosts
روان
cursive
روان
ghost
روان
flowingly
روان
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
dune
ریگ روان
psychodynamic
روان پویشی
versatile
روان سلیس
quicksand
ریگ روان
psyche
روان روح
lubricant
روان سازنده
psychogenic
روان زاد
psychometry
روان سنجی
lubricants
روان سازنده
psychometrics
روان سنجی
psychography
روان نگاری
lubricants
روان کننده
lubricant
روان کننده
sedans
تخت روان
palankeen
تخت روان
poured
روان ساختن
pour
روان ساختن
lubricating
روان سازنده
lubricating
روان کردن
lubricates
روان سازنده
lubricates
روان کردن
lubricated
روان کردن
lubricate
روان سازنده
lubricate
روان کردن
palanquin
تخت روان
neuroticism
روان رنجورخویی
sedan
تخت روان
go-carts
تخت روان
go-cart
تخت روان
mind body problem
مساله تن و روان
stretchers
تخت روان
stretcher
تخت روان
lubricated
روان سازنده
pours
روان ساختن
moving staircase
پله روان
pouring
روان ساختن
learnt
روان کردن
psychoneurosis
روان رنجوری
traumatism
روان زخم
sleep walker
خوابیده شب روان
gushingly
بطور روان
sedan chaire
تخت روان
running sand
ریگ روان
delirium
روان اشفتگی
ski lifts
تخت روان
ski lift
تخت روان
psychotherapy
روان درمانی
smoothe
روان بی تکان
to run off
روان بودن
to let off
روان ساختن
easy style
انشای روان
strecher
تخت روان
psychedelic
روان گردان
electrodynamics
روان برق
anima
مادینه روان
psychosomatic
روان تنی
ballpens
روان نویس ها
escalator
پله روان
moving staircase
پله روان
let off
روان کردن
moving stairway
پله روان
psychophysiology
روان- فیزیولوژی
psychophysics
روان- فیزیک
psychoneurotic
روان رنجور
liquid bitumen
قیر روان
lash vi
روان شدن
psychosomatics
روان تنایی
ball pens
روان نویس ها
ballpoints
روان نویس ها
ballpoint pens
روان نویس ها
quick sand
ماسه روان
it rained blood
روان بود
quick gravel
ریگ روان
psychotherapeutic
روان درمانبخش
liquid fire
اتش روان
litters
تخت روان
mobile
روان سیال
trauma
روان زخم
psychotherapist
روان درمانگر
littering
تخت روان
neurosis
روان رنجوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com