English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hydro statics علم شار وموازنه ابهای ساکن
Other Matches
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
inshore water ابهای ساحلی
spill water ابهای اضافی
surplus water ابهای اضافی
surplus water ابهای مازاد
ground water ابهای زیرزمینی
territorial waters ابهای ساحلی
upwellings ابهای بالارود
hydrogeology بررسی ابهای زیرزمینی
hydrology بررسی ابهای سطحی
high seas ابهای بین المللی
lentic وابسته به ابهای راکد
high seas ابهای برون مرزی
groundwater ابهای زیر زمینی
overflows ابهای اضافی لبریزی
tail drain نهرچه ابهای مازاد
overflowed ابهای اضافی لبریزی
table waters ابهای معدنی سر سفره
overflow ابهای اضافی لبریزی
water table سطح ابهای زیر زمین
water tables سطح ابهای زیر زمین
balneology مبحث استحمام در ابهای گرم
piloting ناوبری در کنار ابهای ساحلی
lentic زیست کننده در ابهای راکد
coastel low قوانین مربوط به ابهای ساحلی
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
littoral law قوانین مربوط به ابهای ساحلی
hydrography نقشه برداری از ابهای روی زمین
hydrology گفتار درچگونگی ابهای روی زمین
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
salinometer الت تعیین مقدار نمک در ابهای شور
intrapermafrost water ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
halophile موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
hydrothermal وابسته به عمل ابهای گرم درپوسته زمین
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
suprapermafrost ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
residents ساکن
resident ساکن
domiciled ساکن
denizens ساکن
denizen ساکن
waveless ساکن
irenic ساکن
habitant ساکن
slack water اب ساکن
statist ساکن
stilly ساکن
abiding ساکن
occupants ساکن
occupant ساکن
dwellings ساکن
dwelling ساکن
stills ساکن
occupier ساکن
stationary ساکن
residing ساکن
static ساکن
occupiers ساکن
dweller ساکن
stiller ساکن
inhabitant ساکن
still ساکن
stillest ساکن
abider ساکن
lodgers ساکن
lodger ساکن
resting ساکن
inmates ساکن
inert ساکن
quiescent ساکن
inmate ساکن
dead ساکن
quietest ساکن خاموش
electrostatics الکتریسیته ساکن
levanter ساکن خاور
levantine ساکن خاور
level point سطح اب ساکن
lunarian ساکن ماه
state of rest حالت ساکن
libyan ساکن لیبی
quiet ساکن خاموش
idle position وضعیت ساکن
dwells ساکن بودن
hospitaler ساکن بیمارستان
indwell ساکن شدن
hibernian ساکن ایرلند
hellion ساکن جهنم
isthmian ساکن تنگه
isthmic ساکن تنگه
dwelled ساکن بودن
nonresidence غیر ساکن
to animals ساکن زمین
mountaineer ساکن کوه
sylvan ساکن جنگل
populate ساکن شدن
populates ساکن شدن
suburbanite ساکن حومه
populating ساکن شدن
stationary wave موج ساکن
townee ساکن شهر
woodsy ساکن جنگل
steadies ساکن شدن
steadiest ساکن شدن
steady ساکن شدن
steadying ساکن شدن
townies ساکن شهر
townie ساکن شهر
stationary phase فاز ساکن
stationary bed بستر ساکن
dwell ساکن بودن
silvicolous ساکن جنگل
seasider ساکن دریاکنار
rusticate ساکن ده شدن
rest position وضعیت ساکن
pelagic ساکن دریا
nonresidency غیر ساکن
sojourner ساکن موقتی
stagirite ساکن شهر
staticize ساکن کردن
static charge برق ساکن
static friction اصطکاک ساکن
static electricity الکتریسیته ساکن
static electricity برق ساکن
standing wave موج ساکن
steadied ساکن شدن
calmest ساکت ساکن
inhabit ساکن شدن
pacific اقیانوس ساکن
settles ساکن کردن
settle ساکن کردن
northern ساکن شمال
colonizing ساکن شدن در
Aborigine ساکن اولیه
freeman ساکن شهر
colonizes ساکن شدن در
pekinese ساکن شهرپکن
colonized ساکن شدن در
pekineses ساکن شهرپکن
inhabiting ساکن شدن
inhabits ساکن شدن
denizen ساکن کردن
calming ساکت ساکن
calms ساکت ساکن
peopling ساکن شدن
calmed ساکت ساکن
peopled ساکن شدن
calm ساکت ساکن
people ساکن شدن
calmer ساکت ساکن
denizens ساکن کردن
easterner ساکن مشرق
easterners ساکن مشرق
peoples ساکن شدن
pekingeses ساکن شهرپکن
colonize ساکن شدن در
abhide ساکن شدن
abided ساکن شدن
mountaineers ساکن کوه
abides ساکن شدن
dwelt ساکن بود
colonises ساکن شدن در
dead load بار ساکن
colonised ساکن شدن در
colonising ساکن شدن در
rest mass جرم ساکن
domiciled in tehran ساکن تهران
chthonic ساکن زیرزمین
chthonian ساکن زیرزمین
earthling ساکن جهان
freemen ساکن شهر
abide ساکن شدن
breake contact کنتاکت ساکن
bedlamite ساکن تیمارستان
stanch ساکن شدن فرونشاندن
electro statics علم برق ساکن
slummer ساکن محلات کثیف
static generator مولد برق ساکن
standard قسمت ساکن دستگاه
standards قسمت ساکن دستگاه
statically در حال ایستاده یا ساکن
exurbanite ساکن خارج شهر
riverain ساکن ساحل رودخانه
to inhabit a house در خانهای ساکن شدن
low lander ساکن نواحی پست
static وابسته به اجسام ساکن
boring stay قسمت ساکن مقابل
non-resident corporation [American E] شرکت غیر ساکن
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
teutonize ساکن المان کردن
pelagian دریانشین ساکن دریا
sybarite ساکن شهر سیباریس
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
rain worm ساکن زمین دنیوی
terre tenant متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
squat بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squats بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squatted بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squatting بی اجازه در زمینی ساکن شدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com