Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
arithmetic operation
عملیات حسابی
Other Matches
average
میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression
عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
arithmetic mean
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging
میانگین حسابی متوسط حسابی
averages
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged
میانگین حسابی متوسط حسابی
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
pitched
حسابی
calculative
حسابی
arithmetical
حسابی
pursang
حسابی
incalculability
بی حسابی
smack dab
حسابی
arithmetic
حسابی
thorough paced
حسابی
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
arithmetic register
ثبات حسابی
arithmetic relation
رابطه حسابی
mean square
یک مربع حسابی
arithmetic progression
تصاعد حسابی
arithmetic expression
مبین حسابی
simple mean
میانگین حسابی
arithmetic mean
میانگین حسابی
arithmetic series
سریهای حسابی
arithmetic instruction
دستورالعمل حسابی
arithmetic method
روش حسابی
arithmetic check
مقابله حسابی
aregular cook
اشپز حسابی
squaring
منظم حسابی
roundly
بطور حسابی
areal cook
یک اشپز حسابی
squares
منظم حسابی
squared
منظم حسابی
square
منظم حسابی
arithmetic operation
عمل حسابی
arithmetic statement
حکم حسابی
well got up
پاکیزه حسابی
arithmetic
حسابی حسابگر
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
arithmetic sequence
تصاعد حسابی
[ریاضی]
Put on some decent clothes.
یک لباس حسابی تنت کن
now you're talking
این شدحرف حسابی
roll out the red carpet
<idiom>
حسابی پذیرایی کردن
To pay someone handsomely.
به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
number-theoretic function
تابع حسابی
[ریاضی]
he is no less than a gambler
قمارباز حسابی است
He thrashed his son soundly .
پسرش را حسابی کتک زد
arithmetic shift
تغییر مکان حسابی
dishonoured
بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring
بد حسابی عدم پرداخت
dishonored
بد حسابی عدم پرداخت
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
dishonouring
بد حسابی عدم پرداخت
dishonors
بد حسابی عدم پرداخت
dishonour
بد حسابی عدم پرداخت
Now you are talking. That makes sense.
حالااین شد یک حرف حسابی
to talk sense
حرف حسابی زدن
arithmetic function
تابع حسابی
[ریاضی]
arithmetical function
تابع حسابی
[ریاضی]
He is a habitual defaulter.
آدم بد حسابی است
dishonours
بد حسابی عدم پرداخت
He always pays on the nail.
آدم خوش حسابی است
do something to one's hearts's content
کاری را حسابی انجام دادن
He is a decent fellow(guy,chap)
طرف آدم حسابی است
I was totally tongue-tied.
زبانم حسابی بند آمد
to play up
درست و حسابی بازی کردن
not on any account
اصلا روی هیچ حسابی
arithmetic operator
نشان حسابی عملگر ریاضی
She gave us quite a decent dinner.
یک شام خیلی حسابی به ماداد
lay into a person
کسی را کتک حسابی زدن
He threatened to thrash the life out of me.
مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
You wouldnt be here if you had any sense
اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
My good fello,why didnt you tell me?
آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
We are quits. We are even.
دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
detailed
حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
This dress is quite the thing.
این لباس چیز حسابی است
variance
میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to be on the razzle
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
root mean square
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
operates
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
centroid
در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic register
ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
op
عملیات
operation
عملیات
treatments
عملیات
treatment
عملیات
operations
عملیات
sabotages
عملیات تخریبی
offensive
عملیات افندی
sabotaging
عملیات تخریبی
sabotage
عملیات تخریبی
phases
مرحله عملیات
phased
مرحله عملیات
sabotaged
عملیات تخریبی
airborne battlefield
عملیات هوابرد
phase
مرحله عملیات
terrain
زمین عملیات
actions
عملیات جنگی
offensives
عملیات افندی
counter espionage
عملیات ضدجاسوسی
counter-espionage
عملیات ضدجاسوسی
area of operation
منطقه عملیات
hostility
عملیات خصمانه
action
عملیات جنگی
amphibious operation
عملیات اب خاکی
airmobile operations
عملیات هوارو
air operations
عملیات هوایی
action deferred
تامل در عملیات
actions
جنگ عملیات
closing
خاتمه عملیات
flow chart
شمای عملیات
flow charts
شمای عملیات
subversive
عملیات براندازی
hostilities
عملیات خصمانه
subversives
عملیات براندازی
radius
شعاع عملیات
earthworks
عملیات خاکی
action
جنگ عملیات
Construction works .
عملیات ساختمانی
operation map
نقشه عملیات
operation overlay
کالک عملیات
operationally ready
حاضر به عملیات
operations personal
پرسنل عملیات
operations research
تحقیق در عملیات
operations room
اتاق عملیات
over the beach operations
عملیات ساحلی
over the beach operations
عملیات کرانهای
operation manager
مدیر عملیات
hot dogging
عملیات نمایشی
immediate action
عملیات فوری
limiting operation
عملیات محدودکننده
logical operations
عملیات منطقی
nature of the operation
ماهیت عملیات
night operations
عملیات شبانه
operating program
برنامه عملیات
operation center
مرکز عملیات
parallel operation
عملیات موازی
plan of action
طرح عملیات
synchronous operation
عملیات همزمان
terminal operations
عملیات بارانداز
terminal operations
عملیات اسکلهای
theater of operations
صحنه عملیات
thermal treatment
عملیات گرمایی
war room
اتاق عملیات
Counter – espionage operations k.
عملیات ضد جاسوسی
Military operations.
عملیات نظامی
surface treatment
عملیات سطحی
string operation
عملیات رشتهای
preliminary treatment
عملیات مقدماتی
process chart
نقشه عملیات
pseudooperation
شبه عملیات
psychological operations
عملیات روانی
rescue operation
عملیات نجات
scene of action
صحنه عملیات
serial operation
عملیات سری
spial
عملیات جاسوسی
heat treatment
عملیات حرارتی
combat information center
اطاق عملیات
computer operation
عملیات کامپیوتر
concept of operations
تدبیر عملیات
concrete operations
عملیات عینی
continuity of operations
مداومت عملیات
continuity of operations
تسلسل عملیات
conversational operation
عملیات محاورهای
counter battery
عملیات ضد اتشبار
chemical operations
عملیات شیمیایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com