Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
part
عنصر اصلی
Search result with all words
microprocessor
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
Other Matches
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chains
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
atom
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
master
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
masters
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
generation
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
first generation computer
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
generations
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
staple
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypal
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypic
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapled
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
main guard
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapling
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
mainstay
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base camp
پایگاه اصلی کمپ اصلی
fundamental unit
یکای اصلی واحد اصلی
master file
فایل اصلی پرونده اصلی
base unit
یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
element
عنصر
elements
عنصر
masurium
عنصر 34
component
عنصر
components
عنصر
member
عنصر
isomeric
هم عنصر
agent
عنصر
agents
عنصر
members
عنصر
mattered
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
weakling
سست عنصر
cryotron
عنصر برودتی
coupling element
عنصر پیوست
primitive element
عنصر اولیه
primordial element
عنصر ازلی
coupling element
عنصر اتصال
weaklings
سست عنصر
weak kneed
سست عنصر
print element
عنصر چاپ
biotic element
عنصر زیستی
disafected person
عنصر نامطلوب
elements
عنصر اساس
delay element
عنصر تاخیری
element
عنصر اساس
processing element
عنصر پردازشی
chemical element
عنصر شیمیایی
code element
عنصر رمز
data element
عنصر داده
titanium
عنصر فلزی
weak-kneed
سست عنصر
element
عنصر عملیاتی
acid forming element
عنصر اسیدساز
weak minded
سست عنصر
signal element
عنصر علامتی
shunt element
عنصر موازی
logic element
عنصر منطقی
logic element
عنصر لاجیک
service element
عنصر اداری
ingredient
عنصر سازنده
ingredients
عنصر سازنده
nand element
عنصر نقیض و
wallydraigle
سست عنصر
guest element
عنصر کم مقدار
tactical element
عنصر تاکتیکی
symmetry element
عنصر تقارن
thermocouple
عنصر حرارتی
threshold element
عنصر استانهای
identity element
عنصر یکسانی
stop element
عنصر ایست
tracer element
عنصر ردیاب
transition element
عنصر واسطه
trace element
عنصر کم مقدار
start element
عنصر شروع
abiotic element
عنصر بیجان
active element
عنصر عامل
alloying agent
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژ
inverse element
عنصر وارون
picture element
عنصر تصویر
elements
عنصر عملیاتی
electronic element
عنصر الکترونیکی
accommpanying element
عنصر همراه
active element
عنصر کنشی
active element
عنصر فعال
abiotic element
عنصر نازیوه
absorbing element
عنصر جذب
minor constituent
عنصر جزئی
passive element
عنصر غیرعامل
minor constituent
عنصر فرعی
abundant element
عنصر فراوان
Elementarism
عنصر نگری
acid forming element
عنصر اسیدی
aqueous element
عنصر ابی
external
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
heating element
المان یا عنصر حرارتی
micronutrient
عنصر غذایی کم مصرف
primordial
عنصر نخستین اساسی
air defense element
عنصر پدافند هوایی
metal cutting element
عنصر براده برداری
pixel
نقطه عنصر تصویری
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
fire support element
عنصر پشتیبانی اتش
strontium
عنصر سبک دو فرفیتی
pyrogen
عنصر قابل اشتعال
physical element of crime
عنصر مادی جرم
active element
عنصر عمل کننده
task element
عنصر اجرای عملیات
asterium
عنصر ویژه ستارگان
exclusive or element
عنصر یای انحصاری
macronutrient
عنصر غذایی پر مصرف
silicon
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
mental element of crime
عنصر روانی جرم
FEP
پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
boron water
ابی که عنصر شیمیایی بردارد
parametron
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
characteristically
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
characteristic
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
terbium
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
fabric
بافته عنصر تار و پود
fabrics
بافته عنصر تار و پود
two up
ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
two up
تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
element
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
transmitter signal element timing
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
chips
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
quintessence
عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
jelly bean
ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
elements
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
atomic energy
تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر
corpus delicti
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
atoms
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
searchingly
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
atom
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
searches
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searched
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
osmium
عنصر فلزی سخت و ابی مایل بسفید
search
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
sequential
بررسی میشود تا عنصر مورد نظر بدست آید
ring
لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
lifo
سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
capacitance
توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
capacitor
عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
declarative statement
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
combinational
مدار الکترونیکی که از چندین عنصر متصل تشکیل شده است
last in first out
نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
phosphide
ترکیب دو فرفیتی که ازترکیب فسفر با یک عنصر یاریشه بدست اید
chaining
جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است
declarations
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
declaration
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
forwarded
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
body
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
bodies
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document
اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
bypass
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassed
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypasses
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
source
1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
typeball
یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
fet
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
standby
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
echo check
بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
standalone
ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
master compass
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com