English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
scrap عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
Other Matches
lectionary ایات منتخبه یا قسمتی از کتاب مقدس
feuilleton کتاب یامقالهای که بصورت پاورقی در روزنامه چاپ شود
appendixes قسمتی در انتهای کتاب حاوی اطلاعات اضافی
appendix قسمتی در انتهای کتاب حاوی اطلاعات اضافی
papered ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papering ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
smatterer کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasp بریده بریده نفس کشیدن
gasps بریده بریده نفس کشیدن
gasping بریده بریده نفس کشیدن
staccato بطور بریده بریده اداکردن
gasped بریده بریده نفس کشیدن
capitulary کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
staffers مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffer مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
broken sleep خواب بریده بریده
giggle با نفس بریده بریده
giggles با نفس بریده بریده
slashed بریده بریده کردن
giggled با نفس بریده بریده
slash بریده بریده کردن
slashes بریده بریده کردن
giggling با نفس بریده بریده
deuteronomic وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
readers مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
caxton کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
book of reference کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
reader مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
invisible hand منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
cuts بریده
brokenly بریده بریده
by snathces بریده بریده
cut بریده
interrupted line خط بریده بریده
lobed بریده بریده
edge notched لب بریده
gasp نفس بریده
chop ضربه بریده
gasped نفس بریده
intrenchant بریده نشدنیentrench
gasps نفس بریده
bonnyclabber شیر بریده
chopped پاس بریده
sectile بریده شدنی
chopped ضربه بریده
sawn joint درز بریده
chop پاس بریده
premorse بریده شده
dimension stone سنگ بریده
crop eared گوش بریده
gasping نفس بریده
to pant for breath بریده دم زدن
lumbered تیر بریده
lumber تیر بریده
lumbering تیر بریده
lumbers تیر بریده
ellipsis بریده گویی
exploded view منظره بریده
uncut بریده نشده
cluttering بریده گویی
paring ناخن بریده شده
cut back bitumens قیرهای محلول پس بریده
brokenly بطور شکسته یا بریده
parings ناخن بریده شده
mutilated اندام بریده مغلوط
dissevere جداشدن بریده شدن
to fall off سواشدن بریده شدن
shoot set پاس تیز یا بریده
skived قسمت بریده چرم نواره
skives قسمت بریده چرم نواره
skive قسمت بریده چرم نواره
to go off [ British E] بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn بریده شدن [آشپزی و غذا]
skiving قسمت بریده چرم نواره
julienne ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn sour بریده شدن [آشپزی و غذا]
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
paper روزنامه
papers روزنامه
newspaper روزنامه
papered روزنامه
newspapers روزنامه
journal روزنامه
journals روزنامه
papering روزنامه
the daily paper روزنامه
logjam انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
journals دفتر روزنامه
paper boys روزنامه فروش
journalist روزنامه نگار
journalists روزنامه نگار
paper boys روزنامه رسان
newsmen روزنامه فروش
newsman روزنامه فروش
columns ستون روزنامه
column ستون روزنامه
paper boy روزنامه فروش
editor سردبیر روزنامه
journalism روزنامه نگاری
newspaperman روزنامه فروش
publicist روزنامه نگار
paper boy روزنامه رسان
newsprint طبع روزنامه
journal دفتر روزنامه
daily روزنامه یومیه
dailies روزنامه یومیه
newspapermen روزنامه نگار
newspaperman روزنامه نگار
publicists روزنامه نگار
day book دفتر روزنامه
official jurnal روزنامه رسمی
local paper روزنامه محلی
gazetteer روزنامه نویس
newsstand روزنامه فروشی
daily news paper روزنامه یومیه
logbook روزنامه دریاپیمایی
news agent روزنامه فروش
newspaper columns ستونهای روزنامه
news vendor روزنامه فروش
book of account دفتر روزنامه
official gazette روزنامه رسمی
cutting برش روزنامه
sportswriter خبرنگارورزشی روزنامه
daybook دفتر روزنامه
cut brackets [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
dimension stone سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
scrap book مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
newspaperman صاحب وگرداننده روزنامه
newspapermen صاحب وگرداننده روزنامه
newsprint ماشین چاپ روزنامه
newspaper روزنامه نگاری کردن
news-stand جایگاه فروش روزنامه
gazette مجله رسمی روزنامه
news stand جایگاه فروش روزنامه
intelligence journal دفتر روزنامه اطلاعات
a newspaper's political affiliation وابستگی سیاسی روزنامه ها
newspapers روزنامه نگاری کردن
headliner نویسنده سرمقاله روزنامه
editoress مدیره روزنامه یامجله
news-stands جایگاه فروش روزنامه
journal دفتر روزنامه یکان
unit journal دفتر روزنامه یکان
newsstand دکه روزنامه فروشی
purchase journal دفتر روزنامه خرید
sales d. دفتر فروش روزنامه
head line عنوان سرصفحه روزنامه
journals دفتر روزنامه یکان
semi monthly روزنامه یامجله دوهفتگی
journalistic وابسته به روزنامه و روزنامهنگاری
trade journal روزنامه یا مجله بازرگانی
name plates نام و آرم روزنامه
news room اطاق روزنامه خوانی
newsboy پسر روزنامه فروش
commonly read paper روزنامه کثیر الانتشار
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
cutting angle زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
he writes for the papers برای روزنامه هامقاله مینویسد
tabloid روزنامه نیم قطع و مصور
newsstand دکه یا کیوسک روزنامه فروشی
tabloids روزنامه نیم قطع و مصور
editorial board هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
city article گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
feuilleton پاورقی قسمت پایین روزنامه
portions قسمتی
triplex سه قسمتی
triploidy سه قسمتی
partite قسمتی
portion قسمتی
x cut crystal کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
offprint مقاله نقل شده از روزنامه یامجله
split second قسمتی از ثانیه
legs قسمتی از مسابقه
double cloister راهرو دو قسمتی
pate سر یا قسمتی از سرانسان
spirit de corps حمیت قسمتی
esprit حمیت قسمتی
esprit de corps روحیه قسمتی
esprit de corps حمیت قسمتی
triploid سه قسمتی سه بخشی
leg قسمتی از مسابقه
another guess قسمتی دیگر
spirit de corps روحیه قسمتی
tripartition سه قسمتی کردن
flattest قسمتی از یک عمارت
spirit حمیت قسمتی
haxamerous شش بخشی شش قسمتی
flat قسمتی از یک عمارت
spiriting حمیت قسمتی
sector قسمتی ازجبهه
sectors قسمتی ازجبهه
plank قسمتی ازبرنامه
partial بخشی قسمتی
shirt-tail اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com