Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (14 milliseconds)
English
Persian
off base
<idiom>
غیر دقیق ،نادرست
Search result with all words
accurate
دقیق
punctilious
دقیق
punctiliously
دقیق
sound
بی خطر دقیق
sounded
بی خطر دقیق
soundest
بی خطر دقیق
sounds
بی خطر دقیق
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
correct
دقیق یا درست
correcting
دقیق یا درست
corrects
دقیق یا درست
facsimile
کپی دقیق از یک متن
facsimiles
کپی دقیق از یک متن
precision
دقیق
precision
اندازه گیری دقیق
precision
بسیار دقیق بودن
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
watchful
بی خواب دقیق
approximate
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates
نه دقیق ولی تقریبا درست
exquisite
دقیق
intent
دقیق
metronome
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
scholastic
دقیق
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
images
کپی دقیق از فضایی از حافظه
tenuous
لطیف دقیق
tender
دقیق ترد ونازک
tendered
دقیق ترد ونازک
tenderest
دقیق ترد ونازک
tendering
دقیق ترد ونازک
set
لجوج دقیق
sets
لجوج دقیق
setting up
لجوج دقیق
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
zero
تنظیم دقیق دستگاه
zeroes
تنظیم دقیق دستگاه
zeros
تنظیم دقیق دستگاه
subtle
دقیق لطیف
subtler
دقیق لطیف
subtlest
دقیق لطیف
astringent
سخت گیر دقیق
pulse
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulsed
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
control
توپزن دقیق
controlling
توپزن دقیق
controls
توپزن دقیق
wistful
دقیق
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
supervise
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
particular
دقیق نکته بین
pcm
روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
thoroughgoing
بسیار دقیق
probity
پیروی دقیق از اصول
imprecise
غیر دقیق
literal
دقیق
exact
دقیق
exacted
دقیق
exacts
دقیق
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
meticulous
خیلی دقیق وسواسی
punctual
دقیق
punctual
باذکرجزئیات دقیق
instrument
الات دقیق
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
specification
اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
format
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
pore
بمطالعه دقیق پرداختن
pores
بمطالعه دقیق پرداختن
nuance
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
theodolite
زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolites
زاویه یاب دقیق ثانیهای
inspect
ازمایش دقیق بازبینی
inspected
ازمایش دقیق بازبینی
inspecting
ازمایش دقیق بازبینی
inspects
ازمایش دقیق بازبینی
accuracy
کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
instruments
الات دقیق
precision tools
الات دقیق
queasy
زیاد دقیق
pernickety
کاربسیار دقیق
scrutiny
بررسی دقیق
Other Matches
an i calculation
حساب نادرست یا غیر دقیق
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
crooked
نادرست
in error
<adj.>
نادرست
unsafe
نادرست
dishonest
نادرست
spurious
نادرست
unfairly
نادرست
unfair
نادرست
out of trim
نادرست
inexact
نادرست
inconsequent
نادرست
false
نادرست
infirmly
نادرست
out of a
نادرست
out of order
نادرست
impure
نادرست
amiss
نادرست
erroneous
نادرست
inaccurate
نادرست
phony
نادرست
inconsecutive
نادرست
imprecise
نادرست
false code
کد نادرست
foulest
نادرست
trumped-up
نادرست
fouls
نادرست
trumped up
نادرست
fouler
نادرست
fouled
نادرست
phonies
نادرست
phoneys
نادرست
wrongful
نادرست
foul
نادرست
sinister
کج نادرست
phoney
نادرست
false
<adj.>
نادرست
misconstruction
تعبیر نادرست
inaccurate
نادرست یا غلط
misconstruction
تفسیر نادرست
mispronunciations
تلفظ نادرست
misconstructions
تفسیر نادرست
mispronunciation
تلفظ نادرست
foul bill of lading
بارنامه نادرست
chuck
پرتاب نادرست
chucked
پرتاب نادرست
chucks
پرتاب نادرست
inexactly
بطور نادرست
inaccurately
بطور نادرست
jackleg
ناشی نادرست
miscue
ضربه نادرست
mispronounciation
تلفظ نادرست
missatement
گفته نادرست
mistranslation
ترجمه نادرست
paralogism
قیاس نادرست
untrue
نادرست خائن
errors
عقیده نادرست
error
عقیده نادرست
misconstructions
تعبیر نادرست
false information
خبر نادرست
wrong answers
پاسخهای نادرست
wrong information
اطلاعات نادرست
fallacy of composition
تعمیم نادرست
distractor
گزینه نادرست
by indirection
با وسائل نادرست
vicious
بدطینت نادرست
misinformation
خبر نادرست
wrongfully
بطور نادرست
improper
نامناسب نادرست
foul play
کار نادرست
false information
اطلاعات نادرست
heterography
املای نادرست
false code
رمز نادرست
unsound
ناخوش نادرست
false
ساختگی نادرست
lied
سخن نادرست گفتن
misallocation of resources
تخصیص نادرست منابع
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
malfunctioned
نادرست عمل کردن
malfunction
نادرست عمل کردن
lie
سخن نادرست گفتن
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
sigmatism
تلفظ نادرست حرف " س "
true false questions
پرسشهای درست- نادرست
lies
سخن نادرست گفتن
prismatic spectacles
عینک نادرست نما
wild cat
بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
foozle
بدساختن ضربت نادرست
suggestio falsi
افهار و اعلام نادرست
malfunctions
نادرست عمل کردن
paralpgize
قیاس نادرست ساختن
astute
دقیق
advertent
دقیق
stringent
دقیق
exact solution
حل دقیق
stringently
دقیق
subtil
دقیق
tenty
دقیق
scrutinizer
دقیق
particular redemption
دقیق
scholastical
دقیق
ungrammatical
مخالف ایین دستور نادرست
false start
اغاز نادرست خطا در شروع
wide of the mark
<idiom>
از هدف به دور بردن ،نادرست
false starts
اغاز نادرست خطا در شروع
mal
خطا نادرست و متقلبانه را می رساند
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
precise
خیلی دقیق
perpend
دقیق بودن
detailed analysis
آنالیز دقیق
precise
صریح دقیق
precise
دقیق کردن
detailed analysis
بررسی دقیق
precision sweep
روبش دقیق
an a calculator
محاسب دقیق
precision scale
مقیاس دقیق
precision levelling
ترازیابی دقیق
precision instrument
سنجه دقیق
precision fire
تیر دقیق
precision balance
ترازوی دقیق
precision adjustment
تنظیم دقیق
precisian
خیلی دقیق
persnickety
کاربسیار دقیق
particularization
شرح دقیق
high accuracy measurement
سنجش دقیق
precision measurment
سنجش دقیق
micro pressure gage
فشارسنج دقیق
precision spirit level
ترازوی دقیق
precision tool
ابزار دقیق
precisionist
بسیار دقیق
arm of precision
اسلحه دقیق
in-depth
دقیق و عمیق
goings-over
بررسی دقیق
exact location
محل دقیق
going-over
بررسی دقیق
watchfulness
دقیق هشیاری
fine adjustment
تنظیم دقیق
fine setting
تنظیم دقیق
fine spun
دقیق خیالی
strictly speaking
دقیق شویم
queazy
زیاد دقیق
pryingly
با نگاه دقیق
thorough paced
دقیق گام
boolean operation
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
logical
معادل وضعیت منط قی نادرست یا صفر
mind one's P's and Q's
<idiom>
خیلی دقیق به رفتاروگفتار
altitude fine adjustment
دستگاه تنظیم دقیق
fine tuning
میزان سازی دقیق
pick someone's brains
<idiom>
اطلاعات دقیق به کسی
fine turning
میزان سازی دقیق
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
precision adjustment
تنظیم تیر دقیق
precision bore
سوراخ کردن دقیق
precision casting
ریخته گری دقیق
precision drill
مته کردن دقیق
precision engineering
تکنیک ابزار دقیق
precision engineering
مهندسی ابزار دقیق
precision lathe
ماشین تراش دقیق
precision measuring equipment
تجهیزات سنجش دقیق
measuring magnifier
مسافت یاب دقیق
pin point
تعیین دقیق نقاط
precision adjustment
تنظیم دقیق تیر
stickler
سمج خیلی دقیق
sticklers
سمج خیلی دقیق
fine sight
تنظیم خط نشانه دقیق
to pore
[over; on]
به مطالعه دقیق پرداختن
mirrored
ایجاد کپی دقیق
mirrors
ایجاد کپی دقیق
mirror
ایجاد کپی دقیق
a true and accurate report
گزارشی درست و دقیق
edge sharpening
دقیق کردن لبه
scrupulously
<adv.>
خیلی دقیق وسواسی
chronometer
ساعت شمار دقیق
calibration
تنظیم الات دقیق
out of square
خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
ambiguity
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
contamination
ذخیره کردن اطلاعات در جای نادرست در حافظه
ambiguities
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
zero
1-رقم . 2-معادل خاموش منط قی یا وضعیت نادرست
zeros
1-رقم . 2-معادل خاموش منط قی یا وضعیت نادرست
zeroes
1-رقم . 2-معادل خاموش منط قی یا وضعیت نادرست
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
handle with kid gloves
<idiom>
باکسی همکاری دقیق داشتن
punctilio
نکته دقیق در ایین رفتار
thread the needle
پاس دقیق از بین مدافعان
zero hour
<idiom>
لحظه دقیق حمله درجنگ
subtilize
دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization
ملایمت دقیق و لطیف سازی
pinpoint target
هدف دقیق تعیین شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com