English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
Other Matches
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
passive element یکان غیر فعال
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
activates فعال کردن تخلیص کردن
activating فعال کردن تخلیص کردن
activated فعال کردن تخلیص کردن
activate فعال کردن
activated فعال کردن
activates فعال کردن
activating فعال کردن
activate فعال کردن
whip up <idiom> فعال کردن
activate فعال کردن
activation فعال کردن
reactivate دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
inactivate غیر فعال کردن
reactivating دوباره فعال کردن
commissioning the ship فعال کردن کشتی
deactivate غیر فعال کردن
deactivated غیر فعال کردن
deactivates غیر فعال کردن
deactivating غیر فعال کردن
reactivates دوباره فعال کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
noncontiguous facility تاسیسات دور از یکان یاقسمت مربوط تاسیسات خارج از محوطه قسمتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
activates فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
regroup دور هم جمع کردن یکان
regroups دور هم جمع کردن یکان
regrouping دور هم جمع کردن یکان
regrouped دور هم جمع کردن یکان
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evicted خارج کردن خلع ید کردن
evicts خارج کردن خلع ید کردن
evict خارج کردن خلع ید کردن
detaches جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
detaching جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
suppresses سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppress سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppressing سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
unmount برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
extraction خارج کردن
unship خارج کردن
ejects خارج کردن
expulse خارج کردن
discharges خارج کردن
ejecting خارج کردن
bring out خارج کردن
to rule out خارج کردن
ejected خارج کردن
eject خارج کردن
derail از خط خارج کردن
discharge خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
derails از خط خارج کردن
phase out خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
defecating خارج کردن مدفوع
ablate بریدن و خارج کردن
write-off از دفتر خارج کردن
defecates خارج کردن مدفوع
tabling از دستور خارج کردن
phase out به ترتیب خارج کردن
expectorate ازشش خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
disarms از ضامن خارج کردن
disarm از ضامن خارج کردن
disseise ازتصرف خارج کردن
defecated خارج کردن مدفوع
lay on the table از دستور خارج کردن
decivilize از تمدن خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
table از دستور خارج کردن
spewed با فشار خارج کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
disarmed از ضامن خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
spew با فشار خارج کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
reeked بخار ازدهان خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
emitted بیرون دادن خارج کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
active هدف فعال خط مشی فعال
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
labels مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com