Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (14 milliseconds)
English
Persian
indefinable
غیر قابل تعریف
indefinably
غیر قابل تعریف
Search result with all words
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
parameter
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameters
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
all points addressable mode
حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
Other Matches
portrayal
تعریف
definiens
تعریف
explanations
تعریف
complimented
تعریف
portrayals
تعریف
complimenting
تعریف
extolment
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
cell definition
تعریف سل
qualities
تعریف
circumscription
تعریف
quality
تعریف
compliments
تعریف
compliment
تعریف
descriptions
تعریف
description
تعریف
explanation
تعریف
definition
تعریف
definitions
تعریف
problem definition
تعریف مسئله
glorifies
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
unreel
تعریف کردن
undefined
تعریف نشده
recitations
تعریف موضوع
defining
تعریف کردن
recitation
تعریف موضوع
to crack up
تعریف کردن
glorifying
تعریف کردن
the d. article
حرف تعریف
anarthrous
بی حرف تعریف
traduce
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
defines
تعریف کردن
extoll
تعریف کننده
extoller
تعریف کننده
say a good word for
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
self aggrandizement
تعریف از خود
field definition
تعریف فیلد
recounts
تعریف کردن
recounting
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
emblazon
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
operational definition
تعریف عملیاتی
define
تعریف کردن
compliments
تعریف کردن از
praises
تعریف کردن
circular definition
تعریف دوری
praised
تعریف کردن
nosography
تعریف امراض
praise
تعریف کردن
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
complimented
تعریف کردن از
honorable
شایان تعریف
macro definition
تعریف ماکرو
macro difinition
درشت تعریف
depictions
نگارش تعریف
praising
تعریف کردن
exponents
تعریف کننده
contextual definition
تعریف ضمنی
data definition
تعریف داده
complimentary
تعریف امیز
article
حرف تعریف
articles
حرف تعریف
macro definition
درشت تعریف
job definition
تعریف برنامه
complimenting
تعریف کردن از
definable
تعریف پذیر
block definition
تعریف بلوک
compliment
تعریف کردن از
exponent
تعریف کننده
depiction
نگارش تعریف
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
data definition language
زبان تعریف داده ها
ddl
زبان تعریف داده
undefined entry
فقره تعریف نشده
undefined label
برچسب تعریف نشده
well defined function
تابع خوش تعریف
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
definite a
The حرف تعریف چون
dd statement
دستور تعریف داده
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
defined function
تابع تعریف شده
self flattering
تعریف کننده از خود
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
data description language
زبان تعریف داده
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
self applauding
تعریف کننده از خود
clear-cut
درست تعریف شده
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
redefining
دوباره تعریف کردن
partially defined
پاره تعریف شده
data definition statement
حکم تعریف داده ها
redefines
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
predefined
از پیش تعریف شده
redefine
دوباره تعریف کردن
dimensioning
تعریف اندازه چیزی
self prasise
خودفروشی تعریف از خود
portraiture
پیکر نگاری تعریف
message
قوانین از پیش تعریف شده که کد
messages
قوانین از پیش تعریف شده که کد
self congratulation
تعریف از خود تجلیل نفس
to plaster any one with praise
تعریف زیادبار کسی کردن
predefined process
فرایند از پیش تعریف شده
expression
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
user defined
تعریف شده توسط کاربر
self applause
تعریف وتمجید از خود خودستایی
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
expressions
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
He Spoke very highly of you.
از شما خیلی تعریف می کرد
predefined function
تابع از پیش تعریف شده
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
predefined process symbol
علامت فرایند از پیش تعریف شده
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
predefined process symbol
نماد فرایند از پیش تعریف شده
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
He told us what the score was.
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
self aggrandizing
تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
Do you know the definition (meaning) of this word?
تعریف این لغت رامی دانید ؟
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
dd name
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
user defined key
کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
hot zone
ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
Now I am going to tell you something.
حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
prosopopoeia
تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
vdl
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
polarities
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
types
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
polarity
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
user defined function
عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
type
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
typed
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
codepages
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
achievable
قابل وصول قابل تفریق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
sensible
قابل درک قابل رویت
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
nomenclature
سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
shortest
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
shorter
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
point set curve
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
volt
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volts
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
file level model
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
protocol
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
defaults
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
protocols
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
defaulted
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
soft keys
کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
default
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
eia
استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
macro
زبان برنامه نویسی که به برنامه نویس امکان تعریف و استفاده از دستورات ماکرو میدهد
narrates
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrate
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
classed
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com