Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
to ring the knell of anything
فاتحه چیزی راخواندن
Other Matches
to wade through a book
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
requiems
فاتحه
the opening chapter
فاتحه
requiem
فاتحه
the opening chapter of the quran
فاتحه الکتاب
beadsman
فاتحه خوان مزدور
bead roll
صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
beadroll
صورت مردگانیکه باید برای ارواح انها فاتحه یادعابخوانند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
resist
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
resisting
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
required
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
requires
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
phase
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phases
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
stuck on
<idiom>
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
something like 00 rials
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
anything
چیزی
aught
چیزی
something
چیزی
indigence
بی چیزی
to poke a hole in any thing
چیزی را
light purse
بی چیزی
something
یک چیزی
destitution
بی چیزی
the search of
جستجوی چیزی
trail
خط ی در امتداد چیزی
to jury-rig something
چیزی را به هم پیوستن
trailed
خط ی در امتداد چیزی
defrosting
یخ چیزی را اب کردن
defrosted
یخ چیزی را اب کردن
defrosts
یخ چیزی را اب کردن
fill
پر کردن چیزی
to search for anything
پی چیزی گشتن
have on
<idiom>
پوشیدن چیزی
hold out on
<idiom>
رد چیزی از کسی
take for granted
<idiom>
تقلید از چیزی
fills
پر کردن چیزی
defrost
یخ چیزی را اب کردن
sick of (someone or something)
<idiom>
نفرت از چیزی
to reason out something
چیزی را حل کردن
put in for something
<idiom>
درخواست چیزی
trailing
خط ی در امتداد چیزی
to be involved in something
با چیزی درگیربودن
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
nothing to sneeze at
<idiom>
چیزی که توبایدمحکمنگهداری
corks
راه چیزی
cork
راه چیزی
consign
سپردن چیزی به
consigned
سپردن چیزی به
string out
<idiom>
کش دادن چیزی
in a way
<idiom>
به مقدار از چیزی
consigning
سپردن چیزی به
the thing is
چیزی که هست
trails
خط ی در امتداد چیزی
sponsors
بانی چیزی ش دن
to grieve over anything
برای چیزی
fiddled
ور رفتن به چیزی
lay hands on something
<idiom>
یافتن چیزی
sponsor
بانی چیزی ش دن
nuts about
<idiom>
خشنود از چیزی
sponsoring
بانی چیزی ش دن
consigns
سپردن چیزی به
positioned
محل چیزی
This is more like it. Now this makes sense.
حالااین شد یک چیزی
to equip something
چیزی را آراستن
To brag and boast . To profess something .
از چیزی دم زدن
to smell at something
چیزی را بو کردن
to equip something
چیزی را مجهزکردن
We didnt get a share (acut).
به ما چیزی نرسید
I owe you one.
[colloquial]
من یه چیزی به تو بدهکارم.
bonks
خوردن سر به چیزی
The point is that…
چیزی که هست
deduct
کم کردن چیزی از کل
To discover (realize, assess) something.
به چیزی پی بردن
To go after something.
پی چیزی رفتن
to net soemthing
به تورانداختن چیزی
spiel
از چیزی دم زدن
lion's share
همهی چیزی
to net soemthing
با تورگرفتن چیزی
deducts
کم کردن چیزی از کل
deducting
کم کردن چیزی از کل
deducted
کم کردن چیزی از کل
bonking
خوردن سر به چیزی
bonked
خوردن سر به چیزی
to sniff something
بو کشیدن چیزی
bring to mind
<idiom>
چیزی را به یادآوردن
rejection
نپذیرفتن چیزی
position
محل چیزی
to refresh oneself
چیزی خوردن
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
to pique oneself on something
چیزی بالیدن
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
to make a hand of anything
از چیزی سودبردن
bonk
خوردن سر به چیزی
wriggler
چیزی که می لولد
To pinch some thing .
چیزی را کش رفتن
To let something slip thru ones fingers .
چیزی را از کف دادن
To tear oneself away from something .
دل از چیزی کندن
run into (something)
<idiom>
به چیزی خوردن
waterish
هر چیزی شبیه اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com