English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (37 milliseconds)
English Persian
dehumanised فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanises فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanising فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanize فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanized فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizes فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizing فاقداحساسات انسانی کردن
Other Matches
human factor فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
dehumanizing نا انسانی کردن
dehumanized نا انسانی کردن
humanised انسانی کردن
humanization انسانی کردن
humanizes انسانی کردن
dehumanizes نا انسانی کردن
humanises انسانی کردن
humanized انسانی کردن
dehumanised نا انسانی کردن
dehumanises نا انسانی کردن
humanizing انسانی کردن
dehumanising نا انسانی کردن
humanising انسانی کردن
dehumanize نا انسانی کردن
humanize انسانی کردن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
neoanthropic نو انسانی
humane انسانی
human انسانی
hu man انسانی
humans انسانی
humane <adj.> انسانی
humanitarian <adj.> انسانی
inhumane غیر انسانی
human resources منابع انسانی
human factor عوامل انسانی
manpower نیروی انسانی
human factor عامل انسانی
cut-throat غیر انسانی
non-human غیر انسانی
unknowable ماوراتجربیات انسانی
human capital سرمایه انسانی
superhuman مافوق انسانی
hu man nature طبیعت انسانی
man power نیروی انسانی
labour نیروی انسانی
preterhuman فوق انسانی
human skill مهارت انسانی
hordes رمه انسانی
horde رمه انسانی
non human غیر انسانی
labored نیروی انسانی
humanly بطور انسانی
liberal arts علوم انسانی
labor نیروی انسانی
labors نیروی انسانی
litterae humaniores علوم انسانی
human factors engineering مهندسی عوامل انسانی
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
dehumanising فاقدصفات انسانی شدن
human ecology بوم شناسی انسانی
dehumanises فاقدصفات انسانی شدن
high level manpower نیروی انسانی بالا
human biometric زیست سنجی انسانی
dehumanised فاقدصفات انسانی شدن
manpower development پرورش نیروی انسانی
manpower control کنترل نیروی انسانی
man-made مصنوع انسان انسانی
human دارای خوی انسانی
dehumanized فاقدصفات انسانی شدن
dehumanizing فاقدصفات انسانی شدن
scientific manpower نیروی انسانی متخصص
sportmanship رفتار و اخلاق انسانی
humance انسانی شایسته بشریت
dehumanizes فاقدصفات انسانی شدن
man made مصنوع انسان انسانی
dehumanize فاقدصفات انسانی شدن
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
man machine systems نظامهای انسانی- ماشینی
humanism علوم انسانی انسانگرایی
humans دارای خوی انسانی
manpower cieling سطح نیروی انسانی
dehumanization از دست دادن صفات انسانی
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
eros بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
yahoo جانوری که درقالب انسانی باشد
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
B.A مخفف لیسانس علوم انسانی
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
hu man دارای خوی انسانی انسان
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
unknowingly ندانسته ماورا تجربیات انسانی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
manpower loading chart نمودار تخصیص نیروی انسانی
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
heterologous سرم غیر انسانی دگرسان
unknowing ندانسته ماورا تجربیات انسانی
B.A.s مخفف لیسانس علوم انسانی
AA فوق دیپلم در علوم انسانی
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
PhD درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
PhDs درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
Ekistics [دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
anthroposophy علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
preterhuman بیرون از نبروی انسانی خارج از قوه بشر
anthropomorphism قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
anthropological وابسته بانسان شناسی مربوط بطبیعت انسانی
anthropomorphize جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
aeolist انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
overhead منابع انسانی و اقتصادی که درپشتیبانی غیر مستقیم یکانهابه کار می رود
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
humanised انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
short-handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
humanize انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
short handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
humanized انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com