English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (10 milliseconds)
English Persian
dis qualified فاقد شرایط
Search result with all words
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
ineligible فاقد شرایط لازم
unqualified فاقد شرایط لازم
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
Other Matches
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
sans فاقد
bankrupt of فاقد
anurous فاقد دم
ex- فاقد
ex فاقد
scentless فاقد بو
freed فاقد
frees فاقد
freeing فاقد
free فاقد
unmeet فاقد صلاحیت
abulic فاقد اراده
lacks فاقد بودن
unmennerly فاقد رفتارشایسته
without engagement فاقد تعهد
visionless فاقد دید
acholic فاقد صفرا
acholous فاقد صفرا
lacked فاقد بودن
unmannered فاقد رفتارشایسته
impassible فاقد احساس
toom فاقد لاغر
burdened فاقد حق تقدم
lack فاقد بودن
without انطرف فاقد
landless فاقد زمین
landlessness فاقد زمین
impersonal فاقد شخصیت
undocumented فاقد ویزا
inexpert فاقد خبرگی
antipathetic فاقد تمایل
homely فاقد جمال
indiscreet فاقد حس تشخیص
acolous فاقد اعضاء
paratactic فاقد روابط
incoordinate فاقد حس همکاری
inertialess فاقد لختی
incompetent فاقد صلاحیت
unobtrusively فاقد جسارت
unobtrusive فاقد جسارت
inertialess فاقد اینرسی
intestable فاقد صلاحیت
dishonest فاقد امانت
ad hoc فاقد عمومیت
dis qualified فاقد قابلیت
shorthanded فاقد کارگرکافی
ametabolic فاقد دگردیسی
ametabolous فاقد دگردیسی
stolidly فاقد احساس
stolid فاقد احساس
exhaust bin level فاقد موجودی
astomatal فاقد دهان
untune فاقد هم اهنگی کردن
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
inexpessive فاقد قوه فهماندن
unman فاقد مردانگی کردن
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
duty free فاقد حقوق گمرکی
deafest فاقد قوه شنوایی
deaf فاقد قوه شنوایی
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
depersonalize فاقد شخصیت کردن
aplacental فاقد جفت جنین
azoic فاقد نشان زندگی
agamous فاقد الت جنسی
systemoless فاقد سیستم صحیح
one track فاقد قوه ارتجاعی
nonage فاقد اهلیت قانونی
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
irretractile فاقد قوه قبض
asexual فاقد خاصیت جنسی
irretentive فاقد قوه ضیط
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
denitrify فاقد نیترات کردن
acheiria فاقد قوهء لامسه
fatherless فاقد مولف معلوم
unfeeling بیحس فاقد احساسات
unthinking فاقد قوهی تفکر
undocumented فاقد مدارک قانونی
deafer فاقد قوه شنوایی
intestate فاقد وصیت نامه
unmanning فاقد مردانگی کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
shapeless فاقد شکل معین
unnerving فاقد عصب کردن
unnerves فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
unnerve فاقد عصب کردن
desex فاقد قوه جنسی کردن
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
morons فرد فاقد رشد فکری
moron فرد فاقد رشد فکری
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
conditions شرایط
the conditions شرایط ان
term شرایط
terms شرایط
termed شرایط
terming شرایط
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
initial condition شرایط اولیه
light conditions شرایط نور
liner terms شرایط خط کشتیرانی
given conditions شرایط معلوم
makings شرایط لازم
given conditions شرایط معینه
marginal conditions شرایط نهائی
suitable conditions شرایط مناسب
qulifications واجد شرایط
conditions of use شرایط کاربرد
implied terms شرایط تلویحی
conditions of (the) competition شرایط رقابت
competitive conditions شرایط رقابت
competition conditions شرایط رقابت
implied terms شرایط ضمنی
usual conditions شرایط معمول
mutual terms شرایط متقابل
shipping terms شرایط حمل
terms of shipment شرایط حمل
spring conditions شرایط بهاری
stability conditions شرایط ثبات
standard condition شرایط استاندارد
standard conditions شرایط متعارفی
sufficient conditions شرایط کافی
terms and conditions ضوابط و شرایط
ball game شرایط وضعیت
terms of payment شرایط پرداخت
terms of trade شرایط معامله
terms of trade شرایط مبادله
ball games شرایط وضعیت
tropical condition شرایط گرمسیری
Russian roulette <idiom> شرایط پرخطر
tight spot <idiom> شرایط سخت
settlement terms شرایط تسویه
necessary conditions شرایط لازم
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
standard temperature and pressure شرایط استاندارد
standard temperature and pressure شرایط متعارفی
working conditions شرایط کار
payment terms شرایط پرداخت
present conditions شرایط فعلی
qalified واجد شرایط
second order conditions شرایط ثانوی
no bed of roses <idiom> شرایط سختوبد
settlement terms شرایط پرداخت
final cinditions شرایط فینال
qualifies واجد شرایط
boundary conditions شرایط حدی
boundary conditions شرایط مرزی
disadvantages شرایط نامساعد
disadvantage شرایط نامساعد
qualification واجد شرایط
qualification وضعیت شرایط
condition of readiness شرایط امادگی
conditions of contract شرایط قرارداد
conditions of purchase شرایط خرید
plateaux شرایط پایا
ballistic conditions شرایط بالیستیکی
average conditions شرایط متوسط
qualify واجد شرایط
eligible واجد شرایط
bona fide واجد شرایط
fair play شرایط برابر
actude conditions شرایط حاد
actude conditions شرایط شدید
admission requirements شرایط پذیرش
adverse factors شرایط نامساعد
qualified واجد شرایط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com