Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English
Persian
detonating cord
فتیله انفجاری
explosive train
فتیله انفجاری
ignitor
فتیله انفجاری
primacord
فتیله انفجاری
Other Matches
one hook
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
first fire mixture
خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
dossil
فتیله
penicil
فتیله
wicks
فتیله
wick
فتیله
touch paper
فتیله
tent
فتیله
tents
فتیله
lint
فتیله
seton
فتیله
nosing
فتیله
noseing
فتیله
lunt
فتیله
wicking
فتیله گذاری
wicking
فتیله سازی
touch hole
جای فتیله
tinder
فتیله فندک
tindery
فتیله فندک
halfround pointing
بندکشی فتیله
candlewick
فتیله شمع
sliver
فتیله نخ بریدن
powder train
فتیله باروتی
detonation cord
فتیله چاشنی
ductility
فتیله واری
fusee
فتیله دینامیت
lint
کهنه فتیله
bead
مهره فتیله
snuff
نوک فتیله
fused
فتیله گذاشتن در
beads
مهره فتیله
fuse
فتیله گذاشتن در
volcanic
انفجاری
eruptive
انفجاری
eruptional
انفجاری
cable moulding
فتیله نیمگرد یا گرد
ductility
خاصیت فتیله شدن
detonation cord
فتیله منفجر کننده
rush candle
شمع پیزر فتیله
quick match
فتیله توپ یا ترقه
ovolo
فتیله تخم مرغی
booby-trapping
تله انفجاری
fireballs
گلوله انفجاری
booby-trapped
تله انفجاری
booby trap
تله انفجاری
explosive bolt
سه راهی انفجاری
forging burst
اهنگری انفجاری
explosive bolt
پیچ انفجاری
explosive power
توان انفجاری
explosive rivet
پرچ انفجاری
shrapnel shell
گلوله انفجاری
explosive welding
جوشکاری انفجاری
booby-trap
تله انفجاری
fireball
گلوله انفجاری
blasting fuze
ماسوره انفجاری
blasting gelatin
ژلاتین انفجاری
blow out fuse
فیوز انفجاری
detonating fuse
فیوز انفجاری
shrapnel
گلوله انفجاری
brisance
ضربه انفجاری
burst force
نیروی انفجاری
bursting charge
بار انفجاری
blasting fuse
اتشباری انفجاری
blooms
رشد انفجاری
bloomed
رشد انفجاری
demolition belt
کمربند انفجاری
booby-traps
تله انفجاری
destructor
چاشنی انفجاری
bloom
رشد انفجاری
fuse
فتیله مواد منفجره فیوز
ogee
فتیله یا چفت بصورت اس یاوارونه
fused
فتیله مواد منفجره فیوز
tops
فتیله
[قبل از تبدیل شدن به نخ]
electric squib
نوعی چاشنی با فتیله الکتریکی
booby trap
تله انفجاری کردن
booby-trapped
تله انفجاری کردن
plaster charge
خرج انفجاری افشان
combination circuit
مدار انفجاری مرکب
booby-traps
تله انفجاری کردن
booby-trapping
تله انفجاری کردن
explosive forming
شکل دادن انفجاری
mining effect
اثر انفجاری مین
booby-trap
تله انفجاری کردن
touchhole
سوراخ جای فتیله در توپهای قدیمی
wicks
چیزی که بجای فتیله بکار رود
wick
چیزی که بجای فتیله بکار رود
trap mine
مین تله انفجاری شده
boobytrapped mine
مین تله انفجاری شده
actuate
به کارانداختن سیستم انفجاری مین
destructor
منفجر کننده عامل انفجاری
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
weapon alpha
نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
rushlight
چراغ کم نور روشنایی چراغی که فتیله ان از پیزر باشد
chug
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
egg
بمب انفجاری قوی که بوسیله هواپیماپرتاب میشود
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
chugging
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
sympathetic detonation
انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
monroe effect
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
sliver
فتیله نخ
[الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
roving
نخ نیم تاب
[نخی که از حالت فتیله درآمده و در مرحله قبل از تبدیل شدن به نخ باشد.]
linstock
چوب نوک تیزی که برای اتش زدن فتیله توپهای قدیمی بکار میرفته
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...