English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
Other Matches
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
jailbreaks فرار از زندان
jailbreak فرار از زندان
breach of prison جرم فرار از زندان
To beak jail . از زندان فرار کردن
gas sentinel مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
unadvised بدون اطلاع
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
incognizant بدون اطلاع غیر وارد
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
redundant که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
choke ring رینگ مانع فرار گاز در تفنگهای بدون عقب نشینی
consensus توافق ورضایت عمومی
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
inferences بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
joins ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
enquiry تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
lams فرار کردن گریختن فرار
lamming فرار کردن گریختن فرار
lam فرار کردن گریختن فرار
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
prison زندان
gaol زندان
hothouses زندان
prisons زندان
pokey زندان
quod زندان
hothouse زندان
qoud زندان
grates زندان
grated زندان
grate زندان
presidio زندان
imprisonment زندان
calaboose زندان
house of correction زندان
jail زندان
hoosegow زندان
jailed زندان
dungeons زندان
gaols زندان
gaoled زندان
tollbooth زندان
tolbooth زندان
gaoling زندان
bridewell زندان
dungeon زندان
slammer زندان
jailing زندان
jails زندان
prisons وابسته به زندان
sweatbox زندان مجرد
confinement زندان بودن
wardens رئیس زندان
cell زندان انفرادی
cell زندان تکی
prison وابسته به زندان
prison زندان کردن
disciplinary segregation زندان انضباطی
to cage up در زندان افکندن
to serve time در زندان بسربردن
black holes زندان تاریک
prisons زندان کردن
black hole زندان تاریک
can زندان کردن
canning زندان کردن
prison breaker زندان گریز
cans زندان کردن
prison breaking زندان گریزی
from out the prison از توی زندان
penology اداره زندان
put in jail در زندان افکندن
to break the prison گریختن از زندان
dunggeon زندان زیرزمین
cells زندان تکی
put in jail به زندان انداختن
disprison از زندان دراوردن
confinement facility تاسیسات زندان
close confinement زندان انفرادی
prison camps زندان صحرایی
solitary confinement زندان مجرد
solitary confinement زندان انفرادی
imprisons زندان کردن
state prison زندان دولتی
maximum security prison زندان فوق امنیتی
incarcerates در زندان نهادن
lockup زندان کردن
wards سلول زندان
state prison زندان ایالتی
cells زندان انفرادی
prison camp زندان صحرایی
ward سلول زندان
imprisoning زندان کردن
imprison زندان کردن
incarcerate در زندان نهادن
lockups زندان کردن
warden رئیس زندان
disciplinary barracks زندان دژبان
disciplinary barracks زندان انضباطی
incarcerating در زندان نهادن
serve time در زندان به سر بردن
house of d. زندان موقتی
bagnio زندان شرقی
life sentence حکم زندان
incarcerated در زندان نهادن
extra good time معافی مشروط از زندان
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
prison psychosis روان پریشی زندان
bastille زندان عمومی سابق در
extra good time وقت معافیت از زندان
clink زندان [اصطلاح روزمره]
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
jug زندان [اصطلاح روزمره]
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
oubliette سیاه چال [در زندان]
dungeon سیاه چال [در زندان]
recommit دوباره زندان کردن
coop اغل گوسفند زندان
governor حاکم رئیس زندان
governors حاکم رئیس زندان
ward حیاط محوطه زندان
wards حیاط محوطه زندان
marshall مارشال رئیس زندان
learning اطلاع
consciousness اطلاع
unaware بی اطلاع
unawares بی اطلاع
conscious mind اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] اطلاع
notification اطلاع
notice اطلاع
datum اطلاع
awareness اطلاع
acquaintance اطلاع
communication اطلاع
uninformed بی اطلاع
appreciation [awareness] اطلاع
unknowingly بی اطلاع
unknowable بی اطلاع
unknowing بی اطلاع
intelligence اطلاع
conizance اطلاع
unwitting بی اطلاع
word اطلاع
know how اطلاع
nescious بی اطلاع
well-read با اطلاع
well read با اطلاع
information اطلاع
ill informed بی اطلاع
knowledge اطلاع
versed با اطلاع
advice اطلاع
uniformed بی اطلاع
tip-off اطلاع
deep read با اطلاع
ill-informed <adj.> بی اطلاع
unimformed بی اطلاع
warning اطلاع
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quad زندانی کردن در زندان افکندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com