English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
kick فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicked فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicking فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicks فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
Other Matches
over with <idiom> درپایان
at last <idiom> درپایان
in conclusion درپایان سخن
to conclude درپایان سخن
closing prices قیمت سهام درپایان روز
ambivalence توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
lamming فرار کردن گریختن فرار
lams فرار کردن گریختن فرار
lam فرار کردن گریختن فرار
epilogist کسیکه درپایان بازی شعری بخواندیانطقی اداکند
flurry اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
glossarial مربوط به فهرست معانی ای که درپایان کتاب باشد تفسیری
surged یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surges یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
spurts جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
loup فرار
volatile فرار
leg bail فرار
drive فرار گل زن
drives فرار گل زن
escapement فرار
to take flight فرار
mercurial فرار
subtile فرار
escape فرار
escaping فرار
breakaway فرار
transgressor فرار و
bridge escape فرار از پل
defection فرار
escaped فرار
scape فرار
escapes فرار
evasive فرار
scarpering فرار کردن
abscond فرار کردن
scape of molecules فرار ملکول ها
absconds فرار کردن
absconding فرار کردن
nonvolatile غیر فرار
skip of the mat فرار از تشک
skedaddle فرار کردن
absconded فرار کردن
loup فرار کردن
escaped فرار از خاک
luft خانه فرار
escapism فلسفه فرار
getaway گریز فرار
to run away فرار کردن
scudding فرار از باد
scape فرار کردن
scarpered فرار کردن
flyaway فرار فراری
guys فرار گریز
guy فرار گریز
scape وسیله فرار
scarper فرار کردن
postern راه فرار
trailing edge لبه فرار
getaways گریز فرار
scarpers فرار کردن
brain drain فرار مغزها
I made good my escape . موفق به فرار شد
desertion فرار از خدمت
desertion فرار بیوفایی
escaping گریز فرار
escaping فرار از خاک
get away <idiom> فرار کردن
escaping فرار کردن
escapes گریز فرار
escapes فرار از خاک
escapes فرار کردن
escaped گریز فرار
escaped فرار کردن
bolt-hole راه فرار
to run off فرار کردن
flee فرار کردن
fled فرار کرده
fleeing فرار کردن
flees فرار کردن
escapologists اهل فرار
escapologist اهل فرار
bolt-holes راه فرار
to elope فرار کردن
to run away فرار کردن
volatile storage انباره فرار
volatile compound ترکیب فرار
fugitives ناپایدار فرار
fugitive ناپایدار فرار
volatile file پرونده فرار
escape mechanism وسیله فرار
volatile file فایل فرار
escapable فرار کردنی
escape hatch دریچه فرار
flight of capital فرار سرمایه
escape trunk دهلیز فرار
escape velocity سرعت فرار
fugitively بطور فرار
jailbreaks فرار از زندان
jailbreak فرار از زندان
volatile memory حافظه فرار
capital flight فرار سرمایه
volatility product محصول فرار
escape فرار از خاک
get away فرار برو
tax evasion فرار از مالیات
fugitiveness تمایل به فرار
escape فرار کردن
centrifugal فرار از مرکز
volatility product فراورده فرار
volatile storage حافظه فرار
escape گریز فرار
hot money پول فرار
eloped گریختن فرار کردن
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
blockages راه فرار را بستن
skulks از زیرمسئولیت فرار کردن
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
skulking از زیرمسئولیت فرار کردن
give someone the slip <idiom> از کسی فرار کردن
elopes فرار کردن با معشوق
elopes گریختن فرار کردن
eloping فرار کردن با معشوق
elope فرار کردن با معشوق
eloped فرار کردن با معشوق
volatile oils روغنهای فرار یا بخارشدنی
eloping گریختن فرار کردن
tax loopholes روزنههای فرار مالیاتی
To beak jail . از زندان فرار کردن
elope گریختن فرار کردن
skulk از زیرمسئولیت فرار کردن
blockage راه فرار را بستن
skulked از زیرمسئولیت فرار کردن
He ran away from scool . از مدرسه فرار کرد
give out <idiom> اجازه فرار دادن
shooed باکیش فرار دادن
nonvolatile storage حافظه غیر فرار
tax evasion فرار از پرداخت مالیات
bleeds فرار کردن یک سیال
shoos باکیش فرار دادن
shooing باکیش فرار دادن
breach of prison جرم فرار از زندان
fly گریختن از فرار کردن از
flight square خانه فرار شطرنج
bleed فرار کردن یک سیال
shoo باکیش فرار دادن
slalom مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
photonegative فرار کننده ودوشونده از نور
malingering تعارض به منظور فرار ازخدمت
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
to overrun one's creditors از دست بستانکاران فرار کردن
skirl بسرعت باد فرار کردن
make a run for it <idiom> برای نجات جان فرار کردن
escapes فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escape فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
bolts فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
zapp flap شکل ابتدائی فلپهای لبه فرار
bolting فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
surprise attack تک ناگهانی
strike تک ناگهانی
instantaneous ناگهانی
spontaneity ناگهانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com