Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English
Persian
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
Other Matches
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
oughtn't
نباید
ought not
نباید
one must
نباید گفت
One must let sleeping dogs lie.
دنبال شر نباید رفت
You should not over – exert yourself.
نباید بخودتان فشار بیاورید
his heart to grief
دل بکف غصه نباید سپرد
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
forbids
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
throwing line
نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
forbid
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Something wI'll turn up .
خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
machiavelian
مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
one should not drop the pilot
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
hidden
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
to shoot one's mouth off
<idiom>
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
occasioning
فرصت
occasioned
فرصت
occasion
فرصت
seasons
فرصت
seasoned
فرصت
occasions
فرصت
at one's leisure
سر فرصت
chare
فرصت
deliberate attack
تک با فرصت
oportunity
فرصت
season
فرصت
breather
فرصت
opportunity
فرصت
space
فرصت
deliberating
با فرصت
chars
فرصت
charring
فرصت
char
فرصت
spaces
فرصت
deliberated
با فرصت
times
فرصت
deliberates
با فرصت
deliberations
فرصت
deliberation
فرصت
deliberate
با فرصت
breathers
فرصت
time
فرصت
timed
فرصت
opportunities
فرصت
time
فرصت مجال
time
فرصت موقع
times
فرصت موقع
breathing gap
فرصت سر خاراندن
betimes
در اولین فرصت
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
make time
فرصت کردن
at leisure
فرصت دار
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
timed
فرصت مجال
market opportunity
فرصت بازار
timed
فرصت موقع
tidewaiter
درانتظار فرصت
tidewaiter
مترصد فرصت
opportunity cost
هزینه فرصت
times
فرصت مجال
deliberate defense
پدافند با فرصت
vantage
تفوق فرصت
chancing
فرصت بل گرفتن
chancing
فرصت مجال
opportunist
فرصت طلب
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
occasions
فرصت مناسب
opportunism
فرصت طلبی
occasion
فرصت مناسب
occasioning
فرصت مناسب
occasioned
فرصت مناسب
chanced
فرصت بل گرفتن
leisure
فرصت مجال
chances
فرصت بل گرفتن
head start
فرصت برتری
chanced
فرصت مجال
chance
فرصت بل گرفتن
chance
فرصت مجال
head starts
فرصت برتری
last-ditch
آخرین فرصت
chances
فرصت مجال
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
Go while the going is good .
تا فرصت با قی است برو
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
to cathan an opportunity
فرصت راغنیمت شمردن
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
To take advantage of an opportunity.
از فرصت استفاده کردن
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
watch one's time
مراقب فرصت بودن
deadline
سررسید اخرین فرصت
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
deliberate crossing
عبور با فرصت از رودخانه
at your earliest convenience
در اولین فرصت مناسب
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
lurks
درانتظار فرصت بودن
lurking
درانتظار فرصت بودن
lurked
درانتظار فرصت بودن
lurk
درانتظار فرصت بودن
deadlines
سررسید اخرین فرصت
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
he seized upon the chance
فرصت راغنیمت شمرد
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
shots
فرصت ضربت توپ بازی
shot
فرصت ضربت توپ بازی
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
bide one's time
<idiom>
صبورانه منتظر فرصت بودن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
He is an opportunist.
آدم فرصت طلبی است
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
این فرصت را از دست ندهید
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
underdog
فرصت برد به حریف ندادن
underdogs
فرصت برد به حریف ندادن
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
deliberate breaching
نفوذ با فرصت در میدان مین
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
temporizer
فرصت طلب ومسامحه کار
extras
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra-
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
privileged communication
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
handing
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating
عملیات با فرصت پیش بینی شده
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberate breaching
پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberate
عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberated
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberates
عملیات با فرصت پیش بینی شده
chancing
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
to give one his revenge
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
Before it is too late . while one has the chance .
اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
This is my last chance .
این برایم آخرین فرصت است
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
I had no opportunity to discuss the matter .
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
steals
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments
هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steal
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date
اخرین روز اخرین فرصت
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com