Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English
Persian
leisure
فرصت مجال
time
فرصت مجال
timed
فرصت مجال
times
فرصت مجال
chance
فرصت مجال
chanced
فرصت مجال
chances
فرصت مجال
chancing
فرصت مجال
Other Matches
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
oportunity
مجال
opportunity
مجال
opportunities
مجال
room
مجال
rooms
مجال
open the door to
مجال دادن به
life chance
مجال زندگی
to open the door to
مجال دادن
access
دسترسی یا مجال مقاربت
accessed
دسترسی یا مجال مقاربت
accesses
دسترسی یا مجال مقاربت
to be in the running
مجال برد داشتن
accessing
دسترسی یا مجال مقاربت
There is not room no swing a cat .
<proverb>
گربه را مجال گذز نیست .
to stand in one's light
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
chare
فرصت
seasoned
فرصت
season
فرصت
breathers
فرصت
breather
فرصت
deliberations
فرصت
deliberation
فرصت
seasons
فرصت
occasion
فرصت
occasions
فرصت
oportunity
فرصت
occasioning
فرصت
at one's leisure
سر فرصت
deliberate attack
تک با فرصت
occasioned
فرصت
chars
فرصت
deliberated
با فرصت
opportunities
فرصت
deliberate
با فرصت
opportunity
فرصت
space
فرصت
spaces
فرصت
times
فرصت
timed
فرصت
time
فرصت
char
فرصت
deliberates
با فرصت
charring
فرصت
deliberating
با فرصت
breathing gap
فرصت سر خاراندن
chanced
فرصت بل گرفتن
last-ditch
آخرین فرصت
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
at leisure
فرصت دار
chancing
فرصت بل گرفتن
chances
فرصت بل گرفتن
head starts
فرصت برتری
times
فرصت موقع
tidewaiter
درانتظار فرصت
time
فرصت موقع
opportunity cost
هزینه فرصت
timed
فرصت موقع
market opportunity
فرصت بازار
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
vantage
تفوق فرصت
tidewaiter
مترصد فرصت
deliberate defense
پدافند با فرصت
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
head start
فرصت برتری
chance
فرصت بل گرفتن
opportunism
فرصت طلبی
make time
فرصت کردن
occasions
فرصت مناسب
occasioning
فرصت مناسب
occasion
فرصت مناسب
occasioned
فرصت مناسب
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
opportunist
فرصت طلب
betimes
در اولین فرصت
he seized upon the chance
فرصت راغنیمت شمرد
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
at your earliest convenience
در اولین فرصت مناسب
to cathan an opportunity
فرصت راغنیمت شمردن
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
deadline
سررسید اخرین فرصت
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
deadlines
سررسید اخرین فرصت
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
Go while the going is good .
تا فرصت با قی است برو
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
lurk
درانتظار فرصت بودن
To take advantage of an opportunity.
از فرصت استفاده کردن
lurked
درانتظار فرصت بودن
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
watch one's time
مراقب فرصت بودن
lurks
درانتظار فرصت بودن
deliberate crossing
عبور با فرصت از رودخانه
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
lurking
درانتظار فرصت بودن
He is an opportunist.
آدم فرصت طلبی است
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
bide one's time
<idiom>
صبورانه منتظر فرصت بودن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
shots
فرصت ضربت توپ بازی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
shot
فرصت ضربت توپ بازی
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
این فرصت را از دست ندهید
temporizer
فرصت طلب ومسامحه کار
underdogs
فرصت برد به حریف ندادن
underdog
فرصت برد به حریف ندادن
extra-
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extras
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
deliberate breaching
نفوذ با فرصت در میدان مین
extra
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
Before it is too late . while one has the chance .
اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
chanced
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
This is my last chance .
این برایم آخرین فرصت است
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberates
عملیات با فرصت پیش بینی شده
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate
عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated
عملیات با فرصت پیش بینی شده
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
chances
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
to give one his revenge
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberate breaching
پاک کردن با فرصت میدان مین
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
chancing
فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
steal
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments
هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steals
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter .
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seizes
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date
اخرین روز اخرین فرصت
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com