English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
section chief فرمانده رسد فرمانده قبضه
Other Matches
skippers فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippering فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippered فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skipper فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
commanders فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commander فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
chalk commander فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
commander in chief فرمانده کل
generalissimos فرمانده کل
commander-in-chief فرمانده کل
commandant فرمانده
generalissimo فرمانده کل
commander in chief فرمانده کل
commander فرمانده
commanders فرمانده
chief فرمانده
chiefs فرمانده
commander of d. فرمانده
oldman فرمانده کل
imperator فرمانده
commandants فرمانده
commanders-in-chief فرمانده کل
army commander فرمانده ارتش
sector commander فرمانده ناحیه
commander's concept تدبیر فرمانده
territorial commander فرمانده سرزمینی
division commander فرمانده لشگر
penteconter فرمانده پنجاه تن
commanding officers افسر فرمانده
regiment commander فرمانده هنگ
platoon leader فرمانده دسته
company commander فرمانده گروهان
corps commander فرمانده سپاه
divisional officer فرمانده یگان
exercise commander فرمانده مانور
fleet commander فرمانده ناوگان
flight leader فرمانده پرواز
hetman فرمانده لهستانی
officer in tactical command فرمانده تاکتیکی
chief of boat فرمانده قایق
chevroner فرمانده گروه
pendragon فرمانده کل قوا
brigade commander فرمانده تیپ
battalion commander فرمانده گردان
battery commander فرمانده اتشبار
commanding officer افسر فرمانده
admirals امیرالبحر فرمانده
captains فرمانده هواپیما
captains فرمانده ناو
commandant افسر فرمانده
commandants افسر فرمانده
captaining فرمانده هواپیما
captaining فرمانده ناو
admiral امیرالبحر فرمانده
captained فرمانده هواپیما
captain فرمانده هواپیما
drum major فرمانده طبالان
drum majors فرمانده طبالان
skippers فرمانده ناو
skippering فرمانده ناو
skippered فرمانده ناو
skipper فرمانده ناو
leader راهنما فرمانده
leader فرمانده دسته
brigadier فرمانده تیپ
brigadiers فرمانده تیپ
captain فرمانده ناو
governors حکمران فرمانده
governor حکمران فرمانده
prefect رئیس فرمانده
captained فرمانده ناو
leaders راهنما فرمانده
leaders فرمانده دسته
prefects رئیس فرمانده
phylarch فرمانده سواره نظام
commission pennant پرچم فرمانده ناو
executive order فرمانده دوم ناو
warlord فرمانده ارتشی فرمانروا
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
privateer فرمانده کشتی بازرسی
section leader فرمانده رسد یا جوخه
official visit بازدید رسمی فرمانده
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
sea captain فرمانده نیروی دریایی
commodores فرمانده پایگاه هوایی
commodore افسر فرمانده دریایی
commodores افسر فرمانده دریایی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
commodores فرمانده یکان هوایی
commodore فرمانده پایگاه هوایی
commodore فرمانده یکان هوایی
chief of naval operations فرمانده عملیات دریایی
commander in chief فرمانده کل قوا سر فرماندهی
area air defense commander فرمانده منطقه پدافند هوایی
drillmaster فرمانده تمرین نظامی سردسته
sector commander فرمانده ناحیه پدافند هوایی
division officer فرمانده قسمت افسر رسته
tactical air commander فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
constable of france فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
commander's guidance دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
leader هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leaders هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
budget item اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
warlock جادوگر مرد که فرمانده زنان جادوگر است
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
air defense commander فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
planning guidance راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
griped قبضه
hilt قبضه
premption قبضه
hilts قبضه
section chief رئیس قبضه
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
handle قبضه شمشیر
artillery piece قبضه توپخانه
handles قبضه شمشیر
ready قبضه حاضر
pieces قبضه سلاح
piece قبضه سلاح
readies قبضه حاضر
readying قبضه حاضر
section قبضه توپ
readied قبضه حاضر
manubrium قبضه تفنگ
base piece قبضه مبنا
sections قبضه توپ
base mortar قبضه مبنا
gun captain رئیس قبضه
drilled مشق پای قبضه
drills مشق پای قبضه
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
drill مشق پای قبضه
pieces قبضه توپ یا تفنگ
cornering the market قبضه نمودن بازار
piece قبضه توپ یا تفنگ
haft قبضه دسته گذاشتن
gun section یک قبضه توپ با نفرات
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
certified mail پست سفارشی دو قبضه
manubrium عضو یا قسمت قبضه مانند
gripe گیره چسبیدن قبضه کردن
They have seized ( dominated) the country. مملکت را قبضه کرده اند
stocked قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
service practice مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
fire unit یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
dry sum تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
preempt پیشدستی کردن قبضه کردن
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
barbette ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com