English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
annulus فضای بین دوایر متحد المرکز
Other Matches
concentric متحد المرکز
eccentrics مختلف المرکز بودن
eccentric مختلف المرکز بودن
government circles دوایر حکومتی
government departments دوایر دولتی
political circles دوایر دولتی
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
magnetic meridians دوایر نیمروز معناطیسی نصف النهار مغناطیسی
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
ullage فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
associating متحد
associates متحد
married متحد
federate متحد
federal متحد
confederates متحد
federating متحد
in league متحد
federates متحد
confederate متحد
federated متحد
one متحد
associated متحد
associate متحد
united متحد
corporate متحد
allied متحد
ones متحد
unified متحد
conjunct متحد
allying متحد کردن
federates متحد کردن
unifying متحد کردن
to make common cause متحد شدن
unify متحد کردن
federate متحد کردن
bands متحد شدن
bands متحد کردن
unifies متحد کردن
band متحد شدن
federating متحد کردن
band متحد کردن
uniforms متحد الشکل
federated متحد کردن
uniform متحد الشکل
unified command فرماندهی متحد
unifier متحد کننده
accrete متحد کردن
running mate متحد انتخاباتی
realigning متحد شدن
feudist متحد دشمن
realigned متحد شدن
realign متحد شدن
close-knit صمیمی و متحد
running mates متحد انتخاباتی
uniting متحد کردن
ally متحد کردن
unified متحد شده
realigns متحد شدن
nexus گروه متحد
unites متحد کردن
unitive متحد کننده
unite متحد کردن
consociate متحد کردن پیوستن
charter of the united nations منشور ملل متحد
federalization تشکیل کشورهای متحد
league اتحاد متحد کردن
herding متحد کردن گروه
herded متحد کردن گروه
herd متحد کردن گروه
herds متحد کردن گروه
unified یکپارچه فرماندهی متحد
leagues اتحاد متحد کردن
joins گراییدن متحد کردن
united nations organization سازمان ملل متحد
joined گراییدن متحد کردن
trigraph سه حرف متحد التلفظ
u.n. سازمان ملل متحد
realigns مجددا متحد شدن
United Nations سازمان ملل متحد
realigned مجددا متحد شدن
realign مجددا متحد شدن
join گراییدن متحد کردن
reassociate دوباره متحد کردن
realigning مجددا متحد شدن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
general assmbly of the united nations مجمع عمومی سازمان ملل متحد
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
united nations high commissioner مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
united court of customs appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
homage اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
trust territory ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
dumbarton oaks conference شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
aerospace projection operations عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
open فضای باز
campus فضای باز
cavity فضای مجوف
masks پوشاندن فضای
mask پوشاندن فضای
expanses فضای زیاد
cavity فضای خالی
coordination sphere فضای کوئوردیناسیون
cavities فضای مجوف
cellarage فضای زیرزمین
biosphere فضای زیست
opens فضای باز
campuses فضای باز
acceleration space فضای شتاب
boot فضای ترانک
atmospheric environement فضای جوی
bad break فضای خالی
airspace فضای هوایی
opened فضای باز
cavities فضای خالی
covered space فضای سر پوشیده
space فضای خالی
life space فضای زیست
lebensraum فضای حیاتی
lacuna فضای خالی
spaces فضای خالی
image space فضای تصویر
hollow space فضای توخالی
gross space فضای کلی
vacuum فضای تهی
vacuumed فضای تهی
vacuuming فضای تهی
vacuums فضای تهی
aerospace فضای هوایی
aerospace فضای ماوراء جو
open area فضای ازاد
workspace فضای کاری
work space فضای دایر
vacuity فضای خالی
subspace فضای فرعی
clearance فضای بیکار
clearance فضای بازی
reflector space فضای بازتابی
psychological space فضای روانی
phase space فضای فازی
phase space فضای فاز
void فضای خالی
out of door فضای ازاد
free space فضای خالی
cylinder capacity فضای سیلندر
eucleadian space فضای اقلیدسی
deep space فضای سه بعدی
out of doors فضای ازاد
dead space فضای راکد
danger space فضای خطرناک
floor space فضای اشکوب
dead space فضای مرده
expanse فضای زیاد
fornix فضای مجوف
free space فضای ازاد
covered space فضای پوشیده
floorage فضای صحن
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
the infinite space فضای بیکران لاینتاهی
vector space فضای برداری [ریاضی]
vector space فضای خطی [ریاضی]
linear space فضای خطی [ریاضی]
crookes dark space فضای تاریک هیتورف
faraday dark space فضای تاریک فارادی
hittorf dark space فضای تاریک هیتورف
trough of the sea فضای میان دو موج
hittorf dark space فضای تاریک کاتد
crookes dark space فضای تاریک کاتد
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
airspace [over a country] فضای هوایی [در کشوری]
landscape garden طراحی فضای سبز
topological space فضای توپولوژیک [ریاضی]
linear space فضای برداری [ریاضی]
metric space فضای متریک [ریاضی]
metric space فضای متری [ریاضی]
runout فضای عمل یک سیستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com