Dictiornary-Farsi | فعال درصحرا رده صحرایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی


Other Matches

bleacher	صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
active	هدف فعال خط مشی فعال
campestral	صحرایی
outdoor	صحرایی
artillery	توپخانه صحرایی
field radio	بی سیم صحرایی
field ration	جیره صحرایی
field glasses	عینک صحرایی
latrine	توالت صحرایی
field notes	یادداشتهای صحرایی
vole	موش صحرایی
crab apples	سیب صحرایی
crab apple	سیب صحرایی
fieldmouse	موش صحرایی
call boxes	تلفن صحرایی
fieldmice	موش صحرایی
field hospitals	بیمارستان صحرایی
field hospital	بیمارستان صحرایی
call box	تلفن صحرایی
field shop	کارگاه صحرایی
field shop	تعمیرگاه صحرایی
field stockade	ذخایر صحرایی
mentha piperita	نعناع صحرایی
landrail	ابچلیک صحرایی
pavilions	چادر صحرایی
pavilion	چادر صحرایی
gerbille	موش صحرایی
fieldartillery	توپخانه صحرایی
out guard	گشتی صحرایی
field work	کار صحرایی
gerbils	موش صحرایی
gerbil	موش صحرایی
outsentry	پاسدار صحرایی
can	مستراح صحرایی
ratton	موش صحرایی
canning	مستراح صحرایی
cans	مستراح صحرایی
scabiosa	مامیثای صحرایی
field wire	سیم صحرایی
oat	جو صحرایی یولاف
bindweed	نیلوفر صحرایی
english mercury	اسفناج صحرایی
good henry	اسفناج صحرایی
good king	اسفناج صحرایی
fiedl fortifications	استحکامات صحرایی
field archery	تیراندازی صحرایی
caracal	گربه صحرایی
corn mayweed	بابونه صحرایی
orienteering	مسابقهی دو صحرایی
corn parsley	جعفری صحرایی
drumhead court martial	محاکمه صحرایی
field exercise	خدمات صحرایی
field army	ارتش صحرایی
field gun	توپ صحرایی
field kitchen	اشپزخانه صحرایی
prison camps	زندان صحرایی
prison camp	زندان صحرایی
field laboratory	ازمایشگاه صحرایی
field maintenance	نگهداری صحرایی
rat	موش صحرایی
voles	موش صحرایی
abutilon	خطمی صحرایی
field atrillery	توپخانه صحرایی
field exercise	تمرین صحرایی
field glass	دوربین صحرایی
field officer	افسر عملیات صحرایی
field manual	ائین نامه صحرایی
field arrow	تیرهای تیراندازی صحرایی
field	زمینه رزمی صحرایی
convertible table	میز صحرایی تا شونده
hunter's round	نوعی مسابقه صحرایی
hudson seal	خز موش صحرایی امریکا
field round	یک دور تیراندازی صحرایی
fieldpiece	تفنگ یا توپ صحرایی
fields	زمینه رزمی صحرایی
tare	ویسیای صحرایی ماشک
fielded	زمینه رزمی صحرایی
dodder	کتان صحرایی لرزیدن
dodders	کتان صحرایی لرزیدن
hock	گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
field radio	رادیوی قابل حمل صحرایی
coyote	گرگ صحرایی امریکای شمالی
field commands	یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
coyotes	گرگ صحرایی امریکای شمالی
lemming	موش صحرایی قطب شمال
lemmings	موش صحرایی قطب شمال
land girl n	دختری که کارهای صحرایی میکرد
field event	ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ess	دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
peafowl	قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
fieldwork	کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field events	ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
out door	صحرایی در هوای ازاد انجام شده
steeplechases	اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient	روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steeplechase	اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
equestrian events	مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
cross country	خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
active cell	سل فعال
astir	فعال
light foot	فعال
light footed	فعال
up	فعال
commissioned <adj.>	فعال
active	فعال
efective	فعال
energetic	فعال
go-ahead	فعال
smacker	فعال
sthenic	فعال
strenuous	فعال
smacking	فعال
snell	فعال
upping	فعال
upped	فعال
operational	فعال
actuator	فعال کننده
active stock	موجودی فعال
active therapy	درمان فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active window	پنجره فعال
actual output	بازداده فعال
active sonar	ردیاب فعال
active sonar	سونار فعال
active index	شاخص فعال
active installation	تاسیسات فعال
active installation	قسمت فعال
active lines	خطهای فعال
active mine	مین فعال
active program	برنامه فعال
active site	محل فعال
active site	موضع فعال
active index	ایندکس فعال
adrenergic	فعال شونده
optically active	فعال نوری
hot money	پول فعال
come alive <idiom>	فعال ماندن
activate	فعال کردن
trig	فعال سرحال
spirituous	فعال سرزنده
operating personnel	پرسنل فعال
spiritous	فعال زنده
enthalpy	حرارت فعال
cycle stock	موجودی فعال
active force	نیروی فعال
semiactive	نیمه فعال
out of action	غیر فعال
whip up <idiom>	فعال کردن
active hydrogen	هیدروژن فعال
actinic rays	اشعه فعال
activation	فعال سازی
activate	فعال کردن
kinetic energy	نیروی فعال
activation barrier	سد فعال سازی
activator	فعال ساز
activate	فعال کردن
activating	فعال کردن
active	فعال کنشی
inactive	غیر فعال
activates	فعال کردن
acting	فعال کاری
passive	غیر فعال
passives	غیر فعال
activated	فعال کردن
activation	فعال کردن
active cell	سلول فعال
active center	مرکز فعال
active carbon	کربن فعال
active device	دستگاه فعال
active element	عنصر فعال
active centers	مراکز فعال
active file	پرونده فعال
active avoidance	اجتناب فعال
active area	ناحیه فعال
active analysis	تحلیل فعال
active absorption	جذب فعال
active file	فایل فعال
active balance	مانده فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
passive sonar	ردیاب غیر فعال
activity	فعال یا مشغول بودن
pragmatic	فعال واقع بین
activities	فعال یا مشغول بودن
reactivated	دوباره فعال کردن
go-getter	شخص فعال و زرنگ
reactivate	دوباره فعال کردن
reactivating	دوباره فعال کردن
reactivates	دوباره فعال کردن
idle money	پول غیر فعال
deactivated	غیر فعال کردن
pragmatics	فعال واقع بین
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
reactive current	جریان غیر فعال
deactivates	غیر فعال کردن
arm	خط وط وقفه فعال شده .
deactivating	غیر فعال کردن
surface active agents	مواد فعال در سطح
surfactants	مواد فعال در سطح
go getter	شخص فعال و زرنگ
deactivate	غیر فعال کردن