Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
check lists
فهرست کارهایی که میبایست انجام شود
Other Matches
agenda
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
agendas
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
workloads
مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
workload
مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
jobs
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
job
کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
histories
خصوصیت برخی برنامه ها که کارهایی که کاربر انجام داده
history
خصوصیت برخی برنامه ها که کارهایی که کاربر انجام داده
satellite
کامپیوتری که کارهایی را تحت کنترل کامپیوتر دیگر انجام میدهد
satellites
کامپیوتری که کارهایی را تحت کنترل کامپیوتر دیگر انجام میدهد
maintenance
1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
danger warning level
مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
vehicle summary
فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
blacklisted
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklists
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklist
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisting
فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
concordances
فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
concordance
فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
active list
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
rota
صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
rotas
صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
waiting lists
فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
waiting list
فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
part list
فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
picking list
فهرست کالاهای انتخابی فهرست انتخاب
glossary
فهرست معانی فهرست لغات
glossaries
فهرست معانی فهرست لغات
unskilled labour
کارهایی که استادی
job
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
jobs
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
indexed
فهرست فهرست اعلام
index
فهرست فهرست اعلام
indexes
فهرست فهرست اعلام
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
rates
حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate
حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
manager
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queued
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
activities
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
managers
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
activity
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
queue
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
busman's holiday
تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
tabling
فهرست
indexed
فهرست
rolls
فهرست
index
فهرست
rolled
فهرست
repertory
فهرست
table
فهرست
indexes
فهرست
kalendar
فهرست
indexless
بی فهرست
tabled
فهرست
tables
فهرست
directory
فهرست
checklist
فهرست
directories
فهرست
roll
فهرست
concordance
فهرست
catalogs
فهرست
catalogues
فهرست
cataloguing
فهرست
file
فهرست
list
فهرست
concordances
فهرست
cataloged
فهرست
b.d catalogue
فهرست بی . دی
cataloging
فهرست
filed
فهرست
catalogue
فهرست
catalogued
فهرست
phraseology
فهرست
slips
فهرست
rosters
فهرست
inventory
فهرست
slipped
فهرست
catalog
فهرست
slip
فهرست
roster
فهرست
part list
فهرست اجزاء
nominal list
فهرست نامها
parts list
فهرست قطعات
cataloging
فهرست کردن
cataloging
کتاب فهرست
tabling
در فهرست نوشتن
tabulates
فهرست کردن
tables
در فهرست نوشتن
nomenelature
فهرست اصطلاحات
nomenclauture
فهرست اصطلاحات
catalogs
فهرست کردن
load manifest
فهرست بار
list price
فهرست قیمتها
roll
فهرست پیچیدن
rolls
فهرست پیچیدن
register
لیست یا فهرست
registers
لیست یا فهرست
rolled
فهرست پیچیدن
catalogue
کتاب فهرست
gloss
فهرست معانی
directories
فهرست راهنما
catalogue
فهرست کردن
messir catalogue
فهرست مسیه
directory
فهرست راهنما
tabulated
فهرست کردن
tabulate
فهرست کردن
catalogs
کتاب فهرست
registering
لیست یا فهرست
table of replaceable partes
فهرست قطعات
indexed
فهرست راهنما
volume table of constants
فهرست راهنما
index
فهرست شاخص
index
فهرست راهنما
star catalogue
فهرست ستارگان
cataloguing
فهرست کردن
cataloguing
کتاب فهرست
catalogues
فهرست کردن
indexed
فهرست شاخص
short-list
فهرست کوتاه
short-listed
فهرست کوتاه
inventory
فهرست موجودی
subject index
فهرست موضوعی
short-lists
فهرست کوتاه
indexes
فهرست شاخص
indexes
فهرست راهنما
short-listing
فهرست کوتاه
rigging warrant
فهرست وسایل
requirements list
فهرست نیازمندیها
catalogued
کتاب فهرست
who's who
فهرست رجال
price list
فهرست قیمت
subdirectory
فهرست فرعی
cataloged
کتاب فهرست
cataloged
فهرست کردن
table
در فهرست نوشتن
tabled
در فهرست نوشتن
hit list
فهرست ضربه
problem checklist
فهرست مشکلات
hit lists
فهرست ضربه
registries
دفتر فهرست
catalogues
کتاب فهرست
schedule
صورت فهرست
scheduled
صورت فهرست
schedules
صورت فهرست
catalogued
فهرست کردن
mailing lists
فهرست پستی
mailing list
فهرست پستی
file index
فهرست پرونده
timetabled
گاه فهرست
timetables
گاه فهرست
timetabling
گاه فهرست
handlist
فهرست دستی
cargo manifest
فهرست بار
handlist
فهرست مختصر
black list
فهرست سیاه
menus
فهرست انتخاب
timetable
گاه فهرست
menus
فهرست خوراک
menu
فهرست انتخاب
catalog
کتاب فهرست
catalog
فهرست کردن
contents directory
فهرست محتویات
glossaries
فهرست معانی
glossary
فهرست معانی
tariff
فهرست نرخها
tariffs
فهرست نرخها
excused list
فهرست معاف ها
listings
فهرست نویسی
listing
فهرست نویسی
elench
ردمنطقی فهرست
display menu
فهرست نمایش
catalog
به فهرست بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com