English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
He died leaving nothing but debts . فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
Other Matches
he did not let us go نگذاشت برویم
The noise kept me awake . سروصدا نگذاشت بخوابم
He left no trace (mark,evidence). اثری بجا نگذاشت
She didnt let me mail the shelf . نگذاشت کاغذ را پست کنم
The thief left no cluse. دزد از خود اثری بجا نگذاشت
That's the end of our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
So much for our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
Jack of all trades , master of none . همه کاره وهیچ کاره
over باقی
over- باقی
survive باقی بودن
left over باقی مانده
impressed باقی گذاردن
reopens باقی بودن
survived باقی بودن
preserve باقی نگهداشتن
reopening باقی بودن
impresses باقی گذاردن
impressing باقی گذاردن
reopened باقی بودن
reopen باقی بودن
preserving باقی نگهداشتن
organzine ابریشم باقی
survives باقی بودن
surviving باقی بودن
behind باقی دار
surplus باقی مانده
debris باقی مانده
behinds باقی کار
behinds باقی دار
aliquant باقی اورنده
come through باقی ماندن
conservation force نیروی باقی
hold over باقی ماندن
surpluses باقی مانده
storing می باقی می ماند
store می باقی می ماند
gleanings ریزه باقی
behind باقی کار
impress باقی گذاردن
holdover باقی مانده
holdovers باقی مانده
dregs باقی مانده
out of <idiom> باقی نمانده
extant باقی مانده
preserves باقی نگهداشتن
leaving باقی گذاردن
leave باقی گذاردن
remainder باقی مانده
remnant باقی مانده
remnants باقی مانده
remains باقی مانده
scantling باقی مانده
to leave behind باقی گذاردن
to be on the safe side باقی نباشد
to be in arrear باقی داربودن
otherworld عالم باقی
residve باقی مانده زیادتی
residuary موصی له باقی مانده
residual value مقدار باقی مانده
odd come short زیادی باقی مانده
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
nothing was left over چیزی باقی نماند
hang over اثر باقی مانده
hold up <idiom> خوب باقی ماندن
hold up <idiom> باجرات باقی ماندن
to stay behind باقی ماندن جاماندن
trail اثرپا باقی گذاردن
memorising باقی مانده در حافظه
short کوچک باقی دار
residue قسمت باقی مانده
residues قسمت باقی مانده
memorises باقی مانده در حافظه
memorised باقی مانده در حافظه
bide درجایی باقی ماندن
extant نسخهء موجود و باقی
memorize باقی مانده در حافظه
trailed اثرپا باقی گذاردن
memorized باقی مانده در حافظه
trailing اثرپا باقی گذاردن
trails اثرپا باقی گذاردن
memorizes باقی مانده در حافظه
shorter کوچک باقی دار
shortest کوچک باقی دار
memorizing باقی مانده در حافظه
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
jars اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred اثر نامطلوب باقی گذاردن
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
jar اثر نامطلوب باقی گذاردن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
to satnd good بقوت خود باقی بودن
denominator [bottom of a fraction] باقی مانده کسر [ریاضی]
lie by غیر فعال باقی ماندن
cicatrize جای زخم باقی گذاردن
hang over اثر باقی ازهر چیزی
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
for the rest اما در باره باقی مطالب
remain in force به قوت خود باقی بودن
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
continue to be valid به قوت خود باقی بودن
let it remain as it is بگذاری بحال خود باقی باشد
it leaves no room for doubt جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
preserves حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
preserving حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
It remained intact. سالم ودست نخورده باقی مانده
preserve حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
mod باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandem باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
worcester باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
antibiosis تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
achalasia عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
rams حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
ram حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washout باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com