English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
Other Matches
concentrates تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
concentrations تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
It came home to me. به فکرم رسید.
It crossed my mind. به فکرم رسید.
It occurred to me. به فکرم رسید.
I just can't think of anything. هیچ چیز به فکرم نمیرسد.
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
i have nothing ندارم
i am not a with him با او اشنایی ندارم
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
I am dead broke . I am penniless. یک غاز هم ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
i cannot bear him حوصله او را ندارم
i dont meant it مقصودی ندارم
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
i have no objection to that به ان اعتراضی ندارم
i am not in حالش را ندارم
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
Are there any messages for me? من پیغامی ندارم؟
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. ازاودل خوشی ندارم
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
I am not in the mood. حال وحوصله ندارم
I have nothing to do with him . با اوسر وکاری ندارم
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
No offence! قصد اهانت ندارم!
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i do not feel like working کار کردن ندارم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
i have no work today امروز کاری ندارم
i reck not of danger من باکی از خطر ندارم
I'm not worth it. من ارزش اونو ندارم.
I have no small change. من پول خرد ندارم.
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
i am reluctant to go میل ندارم بروم
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I cant take (stand) it any longer. بیش از این تاب ندارم
I havent heard of her for a long time. مدتها است از او خبری ندارم
I am minding my own business. کاری بکار کسی ندارم
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
i have nothing else هیچ چیز دیگر ندارم
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
concentrations تمرکز
concentration تمرکز
centralisation تمرکز
focusing تمرکز
centering تمرکز
centralization تمرکز
yeep joung تمرکز
line concentrator تمرکز کننده خط
post deflection focusing تمرکز پس از انحراف
concentrates تمرکز دادن
stress concentration تمرکز تنش
visual focusing تمرکز دیداری
period of concentration زمان تمرکز
retains تمرکز دادن
centered تمرکز یافتن
concentration of fire تمرکز اتش
centralists طرفدار تمرکز
concentration ratio نسبت تمرکز
concentration ratio نرخ تمرکز
centralist طرفدار تمرکز
cost center تمرکز هزینه
concentrating تمرکز دادن
concentrating تمرکز کردن
concentrates تمرکز کردن
centering tool ابزار تمرکز
centers تمرکز یافتن
concentative تمرکز دهنده
retaining تمرکز دادن
retain تمرکز دادن
decentralization عدم تمرکز
retained تمرکز دادن
automatic focusing تمرکز خودکار
cathexis تمرکز روانی
center تمرکز یافتن
centred تمرکز یافتن
center spuare زاویه تمرکز
centre تمرکز یافتن
concentrate تمرکز دادن
horizontal integration تمرکز افقی
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
totalitarianism تمرکز گرایی
electron focusing تمرکز الکترون
electrostatic focusing تمرکز الکتروستاتیکی
focalization تمرکز در کانون
focusing coil پیچک تمرکز
gas focusing تمرکز با گاز
focusing control تنظیم تمرکز
focusing magnet مغناطیس تمرکز ده
ionic focusing تمرکز با گاز
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
concentrate تمرکز کردن
concentrations تمرکز عده ها
degree of centralization درجه تمرکز
concentration تمرکز عده ها
data concentration تمرکز داده
crossover تمرکز نخستین
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
decentralises عدم تمرکز دادن
masses تمرکز قوای جنگی
massing تمرکز قوای جنگی
decentralizing عدم تمرکز دادن
concentration area منطقه تمرکز اتش
mass تمرکز قوای جنگی
decentralising عدم تمرکز دادن
decentralize عدم تمرکز دادن
concentrating تمرکز دادن تغلیظ
centralized design طراحی تمرکز یافته
concentrates تمرکز دادن تغلیظ
massing of fire تمرکز دادن اتشها
decentralizes عدم تمرکز دادن
self focus تنظیم تمرکز خودکار
concentrate تمرکز دادن تغلیظ
bourrelet ورم تمرکز گلوله
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
decentralised عدم تمرکز دادن
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
centralism سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralised تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralizes تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralises تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter تمرکز دادن تغلیظ کردن
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
pool قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
cathectic وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
Zionism نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralizing تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
gather writer تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
centralises تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
decentralism سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
condenser الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
tabbing ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
i take no interest in that هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
silicon valley محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
I simply cant concentrate. حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
I dont have one toman let alone a thousand tomans . هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
ogive ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com