Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English
Persian
dub
فیلم را دوبله کردن
dubbed
فیلم را دوبله کردن
dubs
فیلم را دوبله کردن
Other Matches
doubling
دوبله کردن
cassettes
کاست فیلم عکاسی جعبه حاوی فیلم
cassette
کاست فیلم عکاسی جعبه حاوی فیلم
pancromic
فیلم چند رنگه فیلم چندحالته
reels
قرقره فیلم حلقه فیلم
reeling
قرقره فیلم حلقه فیلم
reel
قرقره فیلم حلقه فیلم
reeled
قرقره فیلم حلقه فیلم
double hit
دوبله
doublet
انتن دوبله
dubber
دوبله کننده
doubled pawns
پیادههای دوبله
doublets
رمز دوبله
doublet
رمز دوبله
doublets
انتن دوبله
doublets
رمز نویسی دوبله
doublet
رمز نویسی دوبله
double staggered column
ستون راهپیمایی دوبله
geitja makki
دفاع دوبله بحالت
duplicate service
سرویس خدماتی دوبله
film advance mode
دکمه رد کردن فیلم
double action
عمل دوبله یادو طرفه
filmstrip
نوار فیلم اسلایدهای بشکل نوار فیلم
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
load
فیلم
film
فیلم
loads
فیلم
film leader
فیلم
filmed
فیلم
phonofilm
فیلم صدادار
moving picture
فیلم سینما
microfilming
میکرو فیلم
peepshow
فیلم شهوانی
microfilm
میکرو فیلم
film developer
سازنده فیلم
microfilmed
ریز فیلم
microfilmed
میکرو فیلم
microfilms
ریز فیلم
microfilms
میکرو فیلم
peepshows
فیلم شهوانی
microfilming
ریز فیلم
microfilm
ریز فیلم
film-strips
نوار فیلم
negative film
فیلم منفی
filmed
فیلم سینما
filmed
فیلم عکاسی
film
فیلم سینما
film
فیلم عکاسی
filmier
فیلم مانند
filmiest
فیلم مانند
filmy
فیلم مانند
x ray film
فیلم رونتگن
cinematograph
اپارات فیلم
telefilm
فیلم تلویزیونی
film-strip
نوار فیلم
film strip
نوار فیلم
talkies
فیلم ناطق
picturize
فیلم برداشتن از
talkie
فیلم ناطق
phonofilm
فیلم سخنگو
as good as a play
<idiom>
مثل فیلم
film reader
فیلم خوان
film recorder
ضباط فیلم
acetate film
فیلم استاتی
filmstrip
فیلم سینمایی
film recorder
فیلم نگار
instruction film
فیلم اموزشی
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
reversal film
فیلم معکوس
instruction film
فیلم درسی
positive film
فیلم مثبت
filmstrip
فیلم عکاسی 53 میلمتری
false colour
فیلم رنگی مصنوعی
magnetic film
لایه فیلم مغناطیسی
metol
دوای فهور فیلم
playoffs
نشان دادن فیلم
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
technicolour
روش فیلم رنگی
image format
اندازه فیلم عکاسی
magnetic film memory
حافظه با فیلم مغناطیسی
camera magazine
کاست فیلم دوربین
fast-forward
جلو زدن فیلم
film badge
برگ شناسایی فیلم
scenario
متن فیلم سینمایی
magnetic film storage
ذخیره فیلم مغناطیسی
Make three copies of each film.
از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
rerun
نمایش مجدد فیلم
playoff
نشان دادن فیلم
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
talkies
صنعت فیلم ناطق
cinematograph
دوبین فیلم برداری
talkie
صنعت فیلم ناطق
film
تاری چشم فیلم برداشتن از
camera magazine
جعبه محتوی فیلم عکاسی
exposure adjustment knob
دکمه نمایش تعداد فیلم
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
spaghetti westerns
فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
semidocumentary
فیلم سینمایی نیمه مستند
scenarios
متن یانمایشنامه فیلم سینمایی
horse opera
فیلم یا نمایش گاوچرانان امریکایی
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
filmed
تاری چشم فیلم برداشتن از
spaghetti western
فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
sneak preview
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
scenario
متن یانمایشنامه فیلم سینمایی
It was a sI'lly boring film (movie).
فیلم لوس وخنکی بود
sneak previews
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
scenario
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
protection
کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
She portrays a dancer in the film.
او
[زن]
نقش یک رقاص
[زن]
را در فیلم بازی می کند.
smash hit
<idiom>
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
scenarios
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
camera-shy
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
rewind
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
reprographics
ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
documentarian
کسیکه فیلم یا مطالب مستندی را تهیه میکند
lenticulate
ذرات ریز وعدسکهای کوچک در فیلم نمودارکردن
prescore
ضبط صدا یا موسیقی فیلم قبل از فیلمبرداری
lithography
کارگاه تهیه فیلم و زینک کتاب و مجله
rewinding
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?
این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
rewinds
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
rewound
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
It was filmed on location.
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
negatives
گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
negative
گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
sound frack
محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
as dull as a ditch-water
مثل فیلم های تکراری
[خسته کننده و ملال آور]
soft ware
وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
grey scale
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
computer output microfilm
فیلم تولید شده با سیگنالهای کامپیوتری تکنولوژی ضبط خروجی کامپیوتر روی میکروفیلم
com
فیلم تولید شده با سیگنالهای کامپیوتری ذخیره اطلاعات خروجی روی میکروفیلم icrofilm
computer output microfilm recorder
دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
cellulose acetate
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
phototypesetter
وسیلهای که میتواند متن با rendution بالا روی کاغذ یا فیلم حساس به نور ایجاد کند
The documentary tries to be truthful to the events.
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
photo offset
چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
The message of the film is that ...
پیام این فیلم این است که ...
ymck
تعریف رنگ بر پایه چهار رنگ که در نرم افزار DTP هنگام ایجاد فیلم رنگی مختلف برای چاپ استفاده میشود
whodunits
فیلم پلیسی رمان پلیسی
whodunit
فیلم پلیسی رمان پلیسی
whodunnits
فیلم پلیسی رمان پلیسی
photodigital memory
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com