English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
inferrable قابل استنباط برامدنی
Other Matches
presumable قابل استنباط قابل استفاده
inferable قابل استنباط
inferible قابل استنباط
educible قابل استخراج یا استنباط
inferible پی بردنی برامدنی
inference استنباط
eduction استنباط
sequitur استنباط
inferences استنباط
corollary استنباط
presumptions استنباط
corollaries استنباط
reading استنباط
readings استنباط
presumption استنباط
elicitation استنباط
implications مفهوم استنباط
implication مفهوم استنباط
inferring استنباط کردن
deducible استنباط شدنی
deduced استنباط کردن
followed پیروی استنباط
inferred استنباط کردن
deduce استنباط کردن
presumption of law استنباط قانونی
to be deduced استنباط شدن
infers استنباط کردن
reads استنباط کردن
deduces استنباط کردن
educt استخراج یا استنباط
educe استنباط کردن
read استنباط کردن
deducing استنباط کردن
follow پیروی استنباط
inducted استنباط کردن
inducting استنباط کردن
infer استنباط کردن
inference program برنامه استنباط
presumption استنباط گستاخی
presumptions استنباط گستاخی
follows پیروی استنباط
inducts استنباط کردن
induct استنباط کردن
inferentially ازراه استنباط
infers استنباط کردن پی بردن به
presumption of fact استنباط از روی امارات
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
divining کشیش استنباط کردن
divined کشیش استنباط کردن
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
divine کشیش استنباط کردن
infer استنباط کردن پی بردن به
nonsequitur عدم استنباط قضایا
inferred استنباط کردن پی بردن به
inferring استنباط کردن پی بردن به
divines کشیش استنباط کردن
scilicet از این چنین استنباط میشود.....
to i. from somebodies words از حرفهای کسی استنباط کردن
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
deduction استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
objectivism روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
elicited استخراج کردن استنباط کردن
elicits استخراج کردن استنباط کردن
construed تعبیر کردن استنباط کردن
eliciting استخراج کردن استنباط کردن
construes تعبیر کردن استنباط کردن
elicit استخراج کردن استنباط کردن
construe تعبیر کردن استنباط کردن
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
incapable نا قابل
sensible قابل حس
acceptor قابل
capable قابل
qualified قابل
good قابل
soluble قابل حل
dissoluble قابل حل
solvable قابل حل
able قابل
abler قابل
ablest قابل
apt قابل
thorough paced قابل
limpsy قابل انحناء
pivoting قابل چرخش
limpsey قابل انحناء
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
inventible قابل اختراع
livable قابل معاشرت
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
limit of inflammability حد قابل اشتعال
licensable قابل اجازه
trustworthy قابل اعتماد
plantable قابل کشت
inventible قابل جعل
noticeable قابل توجه
irrecusable غیر قابل رد
regrettable قابل تاسف
observable قابل مراعات
irrigable قابل ابیاری
nota bene قابل توجه
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
leviable قابل تحمیل
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
drinkable قابل اشامیدن
eligible قابل انتخاب
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
moveable قابل تغییر
multipliable قابل تکثیر
multiplicable قابل تکثیر
namable قابل ذکر
separable قابل تفکیک
minable قابل استخراج
selective قابل انتخاب
selectively قابل انتخاب
liveable قابل زندگی
moot قابل بحث
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
mibeable قابل استخراج
tensile قابل انبساط
handiest قابل استفاده
objectionable قابل اعتراض
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
vulnerable قابل حمله
refractile قابل انکسار
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
reimbursable قابل پرداخت
redeemable قابل ابتیاع
recoupable قابل جبران
reconcilable قابل تلفیق
handier قابل استفاده
quizzable قابل ریشخند
quodlibet نکته قابل
admissible قابل قبول
quoteworthy قابل اقتباس
ratable قابل ارزیابی
rebuttable قابل رو کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com