Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
subdividable
قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
Other Matches
subdivider
تقسیم کننده باجزاء فرعی بخشیزه گر
polychotomous
تقسیم شده بچند قسمت
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
sector
تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
sectors
تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
divisible
قابل تقسیم
dividable
قابل تقسیم
indivisible
غیر قابل تقسیم
divisibly
بطور قابل تقسیم
indivisibility
غیر قابل تقسیم بودن
miscible
قابل اختلاط حل پذیر
pracitcable
قابل اجرا صورت پذیر
pardoable
امرزش پذیر قابل بخشش
divisible
قابل قسمت بخش پذیر
propitiable
قابل تسکین استمالت پذیر
dependable
قابل اعتماد توکل پذیر
hereditable
قابل توارث وارثت پذیر
commutable
دگرگونی پذیر قابل تبدیل
ductile
قابل انبساط شکل پذیر
filterable
قابل پالایش تصفیه پذیر
filtrable
قابل پالایش تصفیه پذیر
reproducible
قابل تولید مجدد تجدید پذیر
inelastic
غیر قابل انعطاف تغییر نا پذیر
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
bondable
قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر
transpirable
قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
interleaving
تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
carriers
حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carrier
حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
subdivisions
بخشیزه
subdivision
بخشیزه
segments
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segment
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
partition
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
subdivides
بخشیزه کردن
subdividing
بخشیزه کردن
subdivided
بخشیزه کردن
subdivide
بخشیزه کردن
partitions
تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partition
تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
polyglot
متکلم بچند زبان
departmentalize
بچند قسمت کردن
polyglots
متکلم بچند زبان
polyandrous
چند شوهره وابسته بچند شوهر
monolater
قائل بچند خداو پرستنده یکی
polyandric
چند شوهره وابسته بچند شوهر
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
allotrope
جسمی که مستعدتبدیل بچند صورت یا ماده باشد
cards
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
postscript
زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscripts
زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
exhaustable resources
منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
shapable
شکل پذیر قابل شکل گیری
fragmentation
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
inferrible
قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferable
قابل استنتاج استنتاج پذیر
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
sensible
قابل درک قابل رویت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
admensuration
تقسیم
divisions
تقسیم
division
تقسیم
allocate
تقسیم
dealing
تقسیم
distribution
تقسیم
cleavages
تقسیم
cleavage
تقسیم
distributions
تقسیم
graduator
خط تقسیم کن
allocating
تقسیم
allocates
تقسیم
allotments
تقسیم
dispensation
تقسیم
repartition
تقسیم
sharing
تقسیم
branch
تقسیم
branches
تقسیم
dispensations
تقسیم
allotment
تقسیم
apportionment
تقسیم
admeasurement
تقسیم
frequency distribution
تقسیم فرکانس
sortition
تقسیم با قرعه
subdivisions
تقسیم مجدد
frequency division
تقسیم فرکانس
subdivision
تقسیم مجدد
administers
تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن
sharing the market
تقسیم بازار
distribute
تقسیم کردن
indistributable
تقسیم نشدنی
dividing
تقسیم بندی
dichotomy
تقسیم به دو بخش
administer
تقسیم کردن
administered
تقسیم کردن
frequency domulipliction
تقسیم فرکانس
division of labour
تقسیم کار
dichotomies
تقسیم به دو بخش
frequency alloment
تقسیم فرکانس
administering
تقسیم کردن
divisions of labour
تقسیم کار
short division
تقسیم باختصار
fifty-fifty
تقسیم بالمناصفه
hyphenation
تقسیم کلمه
regionalism
تقسیم کشوربنواحی
fifty fifty
تقسیم بالمناصفه
line graduation
تقسیم بندی خط
quartile
تقسیم شده به 4/3و 4/1
allotment
پخش تقسیم
allotments
پخش تقسیم
division
تقسیم
[ریاضی]
partition function
تابع تقسیم
separate
تقسیم کردن
separated
تقسیم کردن
junction boxes
جعبه تقسیم
junction box
جعبه تقسیم
partings
تقسیم تجزیه
parting
تقسیم تجزیه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
divides
تقسیم کردن
division sign
نماد تقسیم
intersects
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
zeradivide
تقسیم بر صفر
load distribution
تقسیم بار
water point
نقطه تقسیم اب
severability
قابلیت تقسیم
compartment
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
divide
تقسیم کردن
separates
تقسیم کردن
scissor
قطع تقسیم
meiosis
تقسیم سلولی
meiosis
تقسیم کاهشی
market segmentation
تقسیم بازار
intersect
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
compartments
تقسیم کردن
compart
تقسیم کردن
demultiplexer
تقسیم کننده
aminister
تقسیم کردن
distribution of the estate
تقسیم ترکه
distribution pannel
تابلوی تقسیم
divide exception
استثناء تقسیم
delay allowance
زمان تقسیم
divide exception
خطای تقسیم
divisibility
قابلیت تقسیم
distribution of forces
تقسیم نیروها
division
عمل تقسیم
divisions
عمل تقسیم
graduates
بدرجات تقسیم
graduating
بدرجات تقسیم
busbar
جعبه تقسیم
distributing box
جعبه تقسیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com