English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
permeable قابل عبور دادن رطوبت
Other Matches
permeability قابلیت عبور دادن رطوبت
wading crossing عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
fordable قابل عبور
passable قابل عبور
traversable قابل عبور
bridgeable قابل عبور یا پل زدن
impassable غیر قابل عبور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> غیر قابل عبور
practicably بطور قابل عبور
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
access structures ساختمان های قابل عبور و مرور
insurmountable فائق نیامدنی غیر قابل عبور
maximum gradeability حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
relative humidity رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
scrubbing زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbed زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubs زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrub زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
optimum moisture رطوبت بهینه رطوبت مناسب
reeve عبور دادن طناب از شیار
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fused آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
weaving shed [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
bloop عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
pleadable قابل درخواست دادن
organizable قابل تشکیلات دادن
money refund offer فروش قابل پس دادن
pleadable قابل عرضحال دادن
moveable قابل حرکت دادن
exhalable قابل بیرون دادن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
wetted رطوبت
moistness رطوبت
precipitation در صد رطوبت
humidity of the atmosphere رطوبت جو
wets رطوبت
moisture رطوبت
humidity رطوبت
Humidifier رطوبت زن
miosture رطوبت
dampers رطوبت
dampness رطوبت
damp رطوبت
wettest رطوبت
dewiness رطوبت
wet رطوبت
dampest رطوبت
precipitation رطوبت
moisteness رطوبت
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
permeable رطوبت پذیر
hygrometry رطوبت سنجی
hygroscope رطوبت نما
impermeable رطوبت ناپذیر
surface moisture رطوبت سطحی
humidification رطوبت افزایی
precipitation میزان رطوبت
humidity غلظت رطوبت
humidity چگالی رطوبت
humidity میزان رطوبت
desicant رطوبت گیر
dehumidify رطوبت گرفتن
dehumidification رطوبت زدایی
hygrosensitive حساس به رطوبت
hydrometer رطوبت سنج
absolute humidity رطوبت مطلق
specific humidity رطوبت ویژه
hygrometer رطوبت سنج
sebaceous humour رطوبت شحمی
soil moisture رطوبت خاک
relative humidity رطوبت نسبی
capillaries رطوبت موئینهای
moisture content مقدار رطوبت
water proof رطوبت ناپذیر
air dry بدون رطوبت
air humidity رطوبت هوا
air moisture رطوبت هوا
free moisture رطوبت سطحی
mesic نیازمند به رطوبت
moisture determination تعیین رطوبت
mustiness بوی رطوبت
water content درصد رطوبت
synovia رطوبت مفصلی
psychrometer رطوبت سنج
capillary رطوبت موئینهای
free moisture رطوبت ازاد
the vitreoud humour رطوبت زجاجیه
dampened رطوبت پیدا کردن
to fog off دراثر رطوبت پوسیدن
absolute humidity of gas رطوبت مطلق گاز
silica gel ماده جاذب رطوبت
hyalitis اماس رطوبت شیشهای
hygrophyte گیاه رطوبت گرای
aqueous corrosion پوسیدگی در اثر رطوبت
equilibrium moisture content درصد رطوبت متعادل
dampen رطوبت پیدا کردن
wettish رطوبت دار خیس
hygroscopic moisture رطوبت موجود در هوا
hygrology گفتار در رطوبت هوا
dampening رطوبت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
groundsheets فرش رطوبت ناپذیر
groundsheet فرش رطوبت ناپذیر
hyalitis ورم رطوبت زجاجی
authentication به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
humectant مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
optimum moisture content درصد رطوبت مناسب خاک
intravitreous واقع در درون رطوبت شیشهای
moisture content درصد رطوبت موجود در خاک
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
hygrometer الات وادوات سنجش رطوبت هوا
deformation due to moisture and tempratu تغییر شکل ناشی از رطوبت وحرارت
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
cold wet clothing لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
mags ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mag ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
damp land pit curing نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
hygrograph دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
humidistat اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
rainout ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible قابل درک قابل رویت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
fording عبور از اب
road haulage حق عبور
rights of way حق عبور
tolls حق عبور
right of way حق عبور
right of passage حق عبور
crossing عبور
transit عبور
passages حق عبور
transmittance عبور
toll حق عبور
passage of lines عبور از خط
cross-Channel عبور
alpha canis majoris عبور
transmittancy عبور
transmittal عبور
transmissions عبور
tolling حق عبور
passage حق عبور
transmission عبور
passages عبور
passage عبور
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
psychrometer دستگاه بخار سنج هوا رطوبت سنج
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
highway user tax مالیات حق عبور
light passing عبور نور
deep fording عبور از اب عمیق
passavani سند عبور
traversing عبور کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com