Dictiornary-Farsi | قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (17 milliseconds)

English	Persian
capital	قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی


Other Matches

punishable	قابل مجازات
forfeitable	قابل مجازات
culpable	قابل مجازات
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
consequential	دارای اهمیت پربرایند
of relative importance	دارای اهمیت نسبی
registered	قابل اهمیت
top drawer	دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
combat essential	اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
The culpable action may be done wilfully or by negligence.	عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
vitalistic	خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalist	خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
critical facility	تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
secondary	در درجه دوم اهمیت یا کم اهمیت تر از اولین
island	منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands	منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
muscle bound	دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
biddable	دارای دست قوی که قابل توپ زدن باشد پیشنهادشدنی
of secondary importance	از حیث اهمیت د ردرجه دوم دردرجه دوم اهمیت
arrays	ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array	ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
essential <adj.>	حیاتی
inalienable <adj.>	حیاتی
biotic	حیاتی
inevitable <adj.>	حیاتی
unalienable <adj.>	حیاتی
unalterable <adj.>	حیاتی
of vital importance	حیاتی
absolute <adj.>	حیاتی
vital <adj.>	حیاتی
vital	حیاتی
substantive [essential] <adj.>	حیاتی
quintessential <adj.>	حیاتی
major <adj.>	حیاتی
indispensable <adj.>	حیاتی
triphibian	سه حیاتی
triphibious	سه حیاتی
essential	حیاتی
essentials	حیاتی
vital capacity	گنجایش حیاتی
lifeblood	خون حیاتی
life zone	منطقه حیاتی
vital statistics	امار حیاتی
vital statistics	امارهای حیاتی
elanvital	نیروی حیاتی
elanvital	نشاط حیاتی
critical	حیاتی بحرانی
biogeography	جغرافیای حیاتی
vital area	منطقه حیاتی
vitalism	حیاتی نگری
vital capacity	فرفیت حیاتی
urgent priority	تقدم حیاتی
vital necessity	ضرورت حیاتی
critical intelligence	اطلاعات حیاتی
lifeblood	نیروی حیاتی
vital force	نیروی حیاتی
essential supply	اماد حیاتی
vital ground	زمین حیاتی
lebensraum	فضای حیاتی
oeuvre	کار حیاتی
vital index	شاخص حیاتی
biocatalyst	کاتالیزورهای حیاتی
vital interest	مصلحت حیاتی
stamina	نیروی حیاتی
homeostasis	تعادل حیاتی
vitality	نیروی حیاتی
vitality	قدرت یا خاصیت حیاتی
vivacity	نشاط نیروی حیاتی
emergency	غیر منتظره حیاتی
critical materials	اقلام حیاتی و مهم
vitals	اعضای حیاتی و موثربدن
emergencies	غیر منتظره حیاتی
biogeographic	مربوط به جغرافیای حیاتی
keyitem	اقلام ضروری و حیاتی
urgency of need	حیاتی بودن احتیاج به اماد
mission essential	حیاتی از نظر انجام ماموریت
vital area	منطقه حیاتی پدافند هوایی
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
essential item list	فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی
diastase	دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
suspended animation	وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
life cycle	مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران
anticatalyst	مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
parabiosis	برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
plastogene	اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
masters	نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
mastered	نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
estrogen	ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
master	نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
penalties	مجازات
reprimand	مجازات
rocket [British E]	مجازات
castigation	مجازات
reprimanding	مجازات
sanctioning	مجازات
sanctioned	مجازات
penalty	مجازات
retribution	مجازات
reprimands	مجازات
the lash	مجازات
reprimanded	مجازات
pains and penalties	مجازات
sanctions	مجازات
sanction	مجازات
punishment	مجازات
wite	مجازات
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process.	این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
isobar	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
reprieval	تعلیق مجازات
culpability	قابلیت مجازات
punitory	متضمن مجازات
pecuniary punishment	مجازات نقدی
accessory punishment	مجازات تبعی
probation	تعلیق مجازات
punishment of a minor offence	مجازات تکدیری
commutation	تخفیف مجازات
sanctions	مجازات کردن
to death penalty	اعدام مجازات
absolution	انصراف از مجازات
degradatory punishment	مجازات ترذیلی
castigator	مجازات کننده
reformative punishment	مجازات تادیبی
degrading punishment	مجازات ترذیلی
pecuniary penalty	مجازات مالی
suspended sentences	مجازات تعلیقی
suspended sentence	مجازات تعلیقی
communication of punishment	ابلاغ مجازات
disciplinary punishment	مجازات انضباطی
punishability	قابلیت مجازات
punishability	مجازات کردنی
principal punishment	مجازات اصلی
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
deterrennt punishment	مجازات ترهیبی
deterrent punishment	مجازات ارعابی
pecuniary pumishment	مجازات نقدی
sanction	مجازات کردن
doom	حکم مجازات
sanctioning	مجازات کردن
theories of punishment	اهداف مجازات
theories of punishment	فلسفه مجازات
criminous	مستحق مجازات
sentencing	حکم به مجازات
sentences	حکم به مجازات
sentence	حکم به مجازات
capital punishment	اعدام مجازات
capital punishment	مجازات اعدام
death penalty	مجازات اعدام
punishable	مستحق مجازات
punishment	کیفر مجازات
sanctioned	مجازات کردن
suspension of punishment	تعلیق مجازات
punishes	مجازات کردن
to get a rocket [British E] <idiom>	مجازات شدن
agravation of punishment	تشدید مجازات
fasces	قدرت مجازات
severe punishment	مجازات شاق
punished	مجازات کردن
punish	مجازات کردن
supplementary punishment	مجازات تکمیلی
divine legislation	تشدید مجازات
to get ticked off [British E] <idiom>	مجازات شدن
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious	دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal code	قانون مجازات عمومی
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
it is death to	مجازات 0000مرگ است
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
finger-wagging	مجازات [اصطلاح روزمره]
censure	مجازات [اصطلاح روزمره]
reproof	مجازات [اصطلاح روزمره]
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]