Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English
Persian
to stand comparison with
قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
Other Matches
analogous
قابل مقایسه
incomparability
غیر قابل مقایسه
comparably
بطور قابل مقایسه
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
to be out of all proportion to something
غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
dry cell battery
باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
benchmarks
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
benchmark
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
This compares to the Mini models, which cost only 200 EUR.
این قابل مقایسه است با مدل های مینی که قیمتشان فقط ۲۰۰ اویرو است.
to contrast
[with]
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
applying
قابل اجرا بودن
apply
قابل اجرا بودن
disputability
قابل اعتراض بودن
to be valid
قابل قبول بودن
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
sociability
قابل معاشرت بودن
solvency
قابل وصول بودن
bribable
قابل رشوه بودن
serviceableness
قابل استفاده بودن
applies
قابل اجرا بودن
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
to hold water
قابل قبول بودن
memorability
قابل یادداشت بودن
credibility
قابل قبول بودن
to be available for delivery at short notice
بلافاصله قابل تحویل بودن
irrevocability
غیر قابل فسخ بودن
incomprehensibility
غیر قابل فهم بودن
indivisibility
غیر قابل تقسیم بودن
spring
جهیدن قابل ارتجاع بودن
irremovability
غیر قابل عزل بودن
springs
جهیدن قابل ارتجاع بودن
imperceptibility
غیر قابل مشاهده بودن
indigestibility
غیر قابل هضم بودن
visibility
قابلیت دید قابل رویت بودن
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
comparisons
مقایسه
comparison
مقایسه
collations
مقایسه
analogies
مقایسه
analogy
مقایسه
datum line
خط مقایسه
resemblance
مقایسه
collation
مقایسه
odd parity
مقایسه فرد
cf
مقایسه شود
contrast
مقایسه کردن
parity bit
بیت مقایسه
contrasts
مقایسه کردن
incommensurable
مقایسه ناپذیر
contrasting
مقایسه کردن
comparatively
بطور مقایسه
contrasted
مقایسه کردن
frequency comparison
مقایسه فرکانس
incomparability
مقایسه ناپذیری
parity error
غلط مقایسه
comparableness
قابلیت مقایسه
even parity
مقایسه زوج
parity checking
بازبینی مقایسه
comparisons
روش مقایسه
parity error
خطای مقایسه
assimilatc
مقایسه نمودن
datum
سطح مقایسه
logical comparison
مقایسه منطقی
incomparable
مقایسه ناپذیر
to make comparisons
مقایسه کردن
incomparable
غیرقابل مقایسه
to draw comparisons
مقایسه کردن
compared
مقایسه کردن
comparing
مقایسه کردن
compare
مقایسه کردن
comparator
مقایسه کننده
comparison
روش مقایسه
no parity
عدم مقایسه
refrence
مبنای مقایسه
compares
مقایسه کردن
comparison operator
عملگر مقایسه
tape comparator
مقایسه کننده نوار
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
table comparator
مقایسه کننده نوارها
between
دربین درمقام مقایسه
measure
مقایسه کردن سنجش
comparative philology
علم مقایسه زبانها
comparative gage
دستگاه مقایسه کننده
comparator
وسیله انجام مقایسه
a comparison of the brain to a computer
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
A comparison of theory and practice.
مقایسه ای از نظری و عمل.
by comparison
وقتی مقایسه می شوند
paired comparisons method
روش مقایسه جفتی
a beauty and an elegance beyond
[ without]
compare
زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
VBScript
مقایسه شود با JAVA SCRIPT
comparable
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
to drow a p between two
دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
not a patch on
به هیچ طرف مقایسه نیست با
a comparison of men's salaries with those of women
مقایسه حقوق مردان با زنان
parity error
اشتباه مقایسه خطای توازن
proportion
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportions
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
relational database management system
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
priorities
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
That's a poor comparison.
این مقایسه ای نا مناسب است.
priority
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relational database
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
cost effectiveness
سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
The comparison is misleading
[flawed]
.
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
a comparison between European and Japanese schools
مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
a comparison of the tax systems in Italy and Spain
مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards.
میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
Comparison with other countries is extremely interesting.
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
summation check
بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
Dhrystone benchmark
سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
move of pattern
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
vertical
بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
local area network
و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
phosphor
اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
spellcheck
بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
doubled up
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
pair exchange sorting algorithm
نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
doubled
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products.
این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
volatility
تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com