English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
integrable قابل گرفتن انتگرال
Other Matches
integrates انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrating انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates انتگرال گرفتن
integrating انتگرال گرفتن
integrate انتگرال گرفتن
dead letter box فایلی برای گرفتن پیامهای غیر قابل ارسال
nicking ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nick ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
integral انتگرال
phase integal انتگرال فاز
line integral انتگرال خطی
integral انتگرال [ریاضی]
integral action factor ضریب انتگرال
double integral انتگرال دوبل
finite integral انتگرال محدود
integration انتگرال گیری
limited integrator انتگرال محدود
integrator انتگرال گیر
integral calculus محاسبه انتگرال [ریاضی]
line integral انتگرال خطی [ریاضی]
double integration method روش انتگرال دوبل
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
curvilinear integral انتگرال خطی [ریاضی]
digital integrator انتگرال گیر رقمی
variable of integration متغیر انتگرال [ریاضی]
Stieltjes integral انتگرال استیلتیس [ریاضی]
multiple integral انتگرال چندگانه [ریاضی]
Constant of integration ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
the integral from a to b of f-of-x with respect to x انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
calculus [infinitesimal calculus] حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
infinitesimal calculus حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
differential نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
wet wing بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible قابل درک قابل رویت
observable قابل مشاهده قابل گفتن
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
grabbing گرفتن
skim گرفتن کف
to take one's stand جا گرفتن
unsay پس گرفتن
to nestle oneself جا گرفتن
get off the ground <idiom> پا گرفتن
situate جا گرفتن
skim کف گرفتن از
situates جا گرفتن
skimmed کف گرفتن از
grabs گرفتن
to station oneself جا گرفتن
to take a wife زن گرفتن
seizes گرفتن
to whisk away or off گرفتن
tong گرفتن
encumbered گرفتن
to take fast hold of گرفتن
encumber گرفتن
seized گرفتن
encumbering گرفتن
encumbers گرفتن
skimmed گرفتن کف
skims کف گرفتن از
skims گرفتن کف
withdraws پس گرفتن
to take up گرفتن
withdraw پس گرفتن
to shut off را گرفتن
grabbed گرفتن
grab گرفتن
seize گرفتن
flea کک گرفتن
fleas کک گرفتن
retreats پس گرفتن
retreating پس گرفتن
retreated پس گرفتن
retreat پس گرفتن
abating اب گرفتن از
abates اب گرفتن از
renovating از سر گرفتن
renovates از سر گرفتن
take گرفتن
resume از سر گرفتن
accustoming خو گرفتن
accustoms خو گرفتن
renovate از سر گرفتن
renovated از سر گرفتن
takes گرفتن
abated اب گرفتن از
abate اب گرفتن از
pushing گرفتن
acquiring گرفتن
acquires گرفتن
acquire گرفتن
wed گرفتن
accompany دم گرفتن
accompanies دم گرفتن
accompanied دم گرفتن
puddles گل گرفتن
cease گرفتن
ceased گرفتن
ceases گرفتن
blinds گرفتن
blinded گرفتن
blind گرفتن
retrieves پس گرفتن
retrieved پس گرفتن
retrieve پس گرفتن
ceasing گرفتن
puddle گل گرفتن
situating جا گرفتن
acclimatising خو گرفتن
acclimatize خو گرفتن
acclimatized خو گرفتن
acclimatizes خو گرفتن
acclimatizing خو گرفتن
reclaim پس گرفتن
retake پس گرفتن
reclaimed پس گرفتن
acclimatises خو گرفتن
acclimatised خو گرفتن
detracts گرفتن
detract گرفتن
detracted گرفتن
resumption از سر گرفتن
recapturing پس گرفتن
recaptures پس گرفتن
recapture پس گرفتن
detracting گرفتن
wive زن گرفتن
retaken پس گرفتن
corks گرفتن
cork گرفتن
To go bad and stink. بو گرفتن
accustom خو گرفتن
To treat flippantly(lightly). شل گرفتن
resuming از سر گرفتن
resumes از سر گرفتن
lutes گل گرفتن
getting گرفتن
reclaiming پس گرفتن
retakes پس گرفتن
reclaims پس گرفتن
retaking پس گرفتن
get گرفتن
lute گل گرفتن
gets گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com