English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
batten قاب نوسانی ماشین بافندگی قید
battens قاب نوسانی ماشین بافندگی قید
Other Matches
beater sley برش بین دوچوب ماشین بافندگی
power loom ماشین بافندگی [در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
knitting بافندگی
weaving بافندگی
the textile art بافندگی
weaves بافندگی
weave بافندگی
texture بافندگی
textures بافندگی
loomed کارگاه بافندگی
loom کارگاه بافندگی
textile industry صنعت بافندگی
looming کارگاه بافندگی
looms کارگاه بافندگی
loom دستگاه بافندگی نساجی
hand loom دستگاه بافندگی دستی
loomed دستگاه بافندگی نساجی
looms دستگاه بافندگی نساجی
looming دستگاه بافندگی نساجی
swingy نوسانی
oscillating نوسانی
pendulous نوسانی
vacillatory نوسانی
oscillatory نوسانی
swingable نوسانی
oscillating quantity کمیت نوسانی
oscillating resistance مقاومت نوسانی
oscillating current جریان نوسانی
pulsation welding جوشکاری نوسانی
spheroidize گداختن نوسانی
recipocal milling فرزکاری نوسانی
oscillating lubricator روغن ده نوسانی
undulation جنبش نوسانی
oscillating motion حرکت نوسانی
rocks تکان نوسانی دادن
rock تکان نوسانی دادن
oscillating sort جور کردن نوسانی
izod pendulum hammer چکش نوسانی ایزود
rocked تکان نوسانی دادن
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
flail الت نوسانی هر چیزی
lateral and sway bracing حرکات جانبی و نوسانی
flailing الت نوسانی هر چیزی
flails الت نوسانی هر چیزی
yawing انحراف نوسانی ناو
flailed الت نوسانی هر چیزی
simple harmonic motion حرکت نوسانی ساده
vacillation حرکت نوسانی دودلی
esparto یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
undulaory موجی نوسانی موج نما
essential elements [پارامترهای اصلی جهت بافت و یا مقدمات بافندگی و رنگرزی]
oscillator دستگاه تولید برق نوسانی دررادیو
to unstitch something [sewing] کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
infrasonic دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
reversal نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversals نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
salomon damper خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
superheterodyne گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
motors ماشین
motor ماشین
engine ماشین
motored ماشین
motor- ماشین
automatons ماشین
runners ماشین چی
freeze-up ماشین
plant ماشین
plants ماشین
pressman ماشین چی
pressmen ماشین چی
gin ماشین
machanist ماشین چی
gins ماشین
automaton ماشین
runner ماشین چی
apparatus ماشین
mechanism ماشین
mill ماشین
wheels رل ماشین
wheeling رل ماشین
wheel رل ماشین
mills ماشین
machine ماشین
machines ماشین
machined ماشین
mechanisms ماشین
machine code رمز ماشین
computer ماشین حساب
planing machine ماشین کندگی
printed ماشین کردن
sewing press ماشین کتابدوزی
sunchronous machine ماشین سنکرون
cash registers ماشین صندوقداری
sequential machine ماشین ترتیبی
aerial ladder truck ماشین آتشنشانی
typewriter ماشین تحریر
typewriters ماشین تحریر
pinball machine ماشین پینبال
gearing دندههای ماشین
accounting machine ماشین حسابداری
washing machines ماشین رختشویی
motorways راه ماشین رو
motorway راه ماشین رو
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
machine code دستورالعملهای ماشین
prints ماشین کردن
pinball machines ماشین پینبال
autos ماشین سواری
print ماشین کردن
cash register ماشین صندوقداری
computer ماشین متفکر
dish washer ماشین طرفشویی
paper mill ماشین کاغذسازی
edging machine ماشین لب خم کنی
six by six ماشین شش چرخه
steam whistle سوت ماشین
operators متصدی ماشین
operator متصدی ماشین
steam engine ماشین بخار
slot drilling machine ماشین مته
slot drilling machine ماشین سوراخکن
smart machine ماشین هوشیار
stamper ماشین منگنه
typing ماشین نویسی
belt pully فلکه ماشین
knitting machine ماشین کش بافی
motorist ماشین سوار
ditcher ماشین نهر کن
donkey engine ماشین بخارکوچک
for a car برای هر ماشین
turing machine ماشین تورینگ
typewritter ماشین نویس
computer ماشین الکترونیکی
knitting machines ماشین کش بافی
clipper ماشین موزنی
dry dredger ماشین حفار
computers ماشین متفکر
dump car ماشین شهرداری
computers ماشین حساب
computers ماشین الکترونیکی
rotary ماشین چرخنده
motorists ماشین سوار
tank باک ماشین
bare machine ماشین لخت
punching machine ماشین سوراخکن
beading machine ماشین روکوب
teazle ماشین خارزنی
teazel ماشین خارزنی
teaching machine ماشین تدریس
teaching machine ماشین اموزش
tar spraying machine ماشین قیرپاش
printer machine ماشین چاپ
blower engine ماشین دمنده
buldozer ماشین اهنگری
bumper guard سپر ماشین
calculating machine ماشین حساب
turning machine ماشین تراش
calculating machine ماشین محاسباتی
tank ماشین سوخت
reaping machine ماشین درو
road transport vehicle ماشین باری
automatic machine ماشین تراش
automatic stub lathe ماشین تراش
reeling machine ماشین نخ پیچی
chauffeurs راننده ماشین
chauffeuring راننده ماشین
chauffeured راننده ماشین
reaper ماشین درو
chauffeur راننده ماشین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com