Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
Other Matches
evaluated
چیزی رامعین کردن
to reason out something
چیزی رامعین کردن
evaluate
چیزی رامعین کردن
evaluating
چیزی رامعین کردن
evaluates
چیزی رامعین کردن
objectify
خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
times
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
preview
قبلا رویت کردن
previews
قبلا رویت کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
preheat
قبلا گرم کردن
preheated
قبلا گرم کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
predigest
قبلا هضم کردن
preheats
قبلا گرم کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
predicts
قبلا پیش بینی کردن
predict
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
gauger
کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
hashing
تبدیل یک کلید به یک ادرس که در ان کلیدها محل اطلاعات رامعین می کنند درهم سازی
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
erst
قبلا
aforehand
قبلا
supra
قبلا
previously
قبلا"
erstwhile
قبلا
already
قبلا
formerly
قبلا
the reinbefore
قبلا
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
beforehand
قبلا اماده
heretofore
سابقا قبلا
prepay
قبلا پرداختن
prerecord
قبلا ضبط
presentient
قبلا مستعد
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
i went before
من قبلا` رفتم
prescient
قبلا اگاه
foretoken
قبلا اگاهانیدن
presentient
قبلا متوجه
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
prenominate
قبلا نامبرده شده
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
advancing
قبلا تجهیز شده
advances
قبلا تجهیز شده
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
preform
قبلا بشکل دراوردن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
advances
قبلا تهیه شده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
advance
قبلا تجهیز شده
advance
قبلا تهیه شده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
advancing
قبلا تهیه شده
premonish
قبلا برحذر داشتن
preheats
قبلا حرارت دادن
prenominate
قبلا ذکر شده
preform
قبلا تصمیم گرفتن
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
preform
قبلا تشکیل دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
preexist
قبلا وجود داشتن
predesignate
قبلا تعیین شده
preassigned
قبلا تعیین شده
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
primed
قبلا تعلیم دادن
prime
قبلا تعلیم دادن
preordain
قبلا مقرر داشتن
preheated
قبلا حرارت دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
prepaid
قبلا" پرداخت شده
pretypify
قبلا نشان دادن
foresee
قبلا تهیه دیدن
foresees
قبلا تهیه دیدن
presanctified
قبلا تقدیس شده
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
pre
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
deducted
کم کردن چیزی از کل
deduct
کم کردن چیزی از کل
to cut back
[on]
something
چیزی را کم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com