Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
Other Matches
purchasing power
قدرت خرید
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
purchasing power parity
برابری قدرت خرید
value for money
قدرت خرید پول
purchasing power of money
قدرت خرید پول
circulating medium
وسیله انتقال قدرت خرید
assumed position
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
order
خرید سفارش خرید
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
present-day
فعلی
actuals
فعلی
actual
فعلی
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
capital value
ارزش فعلی
acceptance by conduct
قبول فعلی
present value
ارزش فعلی
celestial gion
کره فعلی
current ratio
وضعیت فعلی
current graph
نمودار فعلی
nonce
مقصود فعلی
very
واقعی فعلی
present value
ارزش فعلی
actual state of affairs
وضع فعلی
status quo
وضع فعلی
present worth
ارزش فعلی
present conditions
شرایط فعلی
verbal
فعلی تحت اللفظی
current location counter
شمارنده مکان فعلی
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
net present value
ارزش فعلی خالص
currents
فعلی اخرین اطلاعات
current
فعلی اخرین اطلاعات
for the nonce
برای مقصود فعلی
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical
ترتیب فعلی کابلها در شبکه
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
do
[verb]
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
input/output
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
operand
عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
an impersonal verb
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
ended
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW
کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
devices
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
traced
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
incremental computer
کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
buys
خرید
purchases
خرید
underwrite
خرید
underwrites
خرید
buy
خرید
purchasing
خرید
shopping
خرید
purchase
خرید
procurement
خرید
purchased
خرید
underwritten
خرید
bond servant
زر خرید
buying
خرید
bondwoman
زن زر خرید
underwrote
خرید
underwriting
خرید
procurement cycle
دوره خرید
bid
پیشنهاد خرید
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
purchase notice agreements
پیمان خرید
forward purchase
پیش خرید
bulk buying
خرید فله
purchasable
باب خرید
forward purchase
خرید سلف
advance purchase
خرید سلف
purchase rate
نرخ خرید
dear bought
گران خرید
blanket buying
خرید کلی
purchasing patterns
الگوی خرید
field buying
خرید در صحرا
bids
پیشنهاد خرید
purchasing officer
مسئول خرید
purchasing officer
مامور خرید
purchasing office
دفتر خرید
purchasing office
قسمت خرید
purchasing department
دفتر خرید
purchasing department
قسمت خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
purchase requisition
درخواست خرید
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
forward purchasing
پیش خرید
futures exchange
خرید اتی
monopolist
انحصار خرید
monopsony
انحصار خرید
buy
خرید کردن
coemption
خرید کل محصول
offer to purchase
پیشنهاد خرید
buys
خرید کردن
impulse buying
خرید بی مقدمه
open purchase
خرید ازاد
nundination
خرید و فروش
achate
عقیق خرید
buying price
قیمت خرید
lump sum purchase
خرید یکجا
oniomania
جنون خرید
local procurement
خرید محلی
redemption
باز خرید
credit purchase
خرید نسیه
counter purchase
خرید متقابل
acquisition authority
اجازه خرید
buyer's market
بازار خرید
conditions of purchase
شرایط خرید
local purchase
خرید محلی
buying and selling
خرید و فروش
buyers market
بازار خرید
local purchase
خرید از محل
lump sum purchase
خرید کلی
buying rate
نرخ خرید
corner
خرید یکجا
purchasing power
توان خرید
to make a purchase
خرید کردن
business
خرید یا فروش
businesses
خرید یا فروش
hire purchase
خرید اقساطی
shopping basket
سبد خرید
cornering
خرید یکجا
corners
خرید یکجا
real estate
خرید زمین
shopping cart
گاری خرید
rebuy
خرید مکرر
redemption yield
بازده خرید
regional purchase
خرید محلی
bargain
خرید ارزان
short covering
پیش خرید
dealing
خرید و فروش
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
bulk buying
خرید درحجم زیاد
shop
کارخانه خرید کردن
duopsony
انحصار دو قطبی خرید
shopped
کارخانه خرید کردن
duopsony
انحصار دو جانبه خرید
bulk buying
خرید بصورت عمده
furriery
خرید وفروش خز خزدوزی
institute of purchasing and supply
موسسه خرید و عرضه
credited
خرید وفروش اعتباری
automated purchasing
خرید بصورت اتوماتیک
credit
خرید وفروش اعتباری
average purchase rate
نرخ متوسط خرید
income effect
تناسب خرید با درامد
handle
خرید و فروش کردن
handles
خرید و فروش کردن
home trade
خرید وفروش داخلی
purchases
خرید خریداری کردن
shops
کارخانه خرید کردن
hedging
خرید و فروش تامینی
call option
خرید به شرط خیار
off-market purchases
خرید در بیرون از بورس
purchased
خرید خریداری کردن
demand
تقاضای خرید کالا
purchase
خرید خریداری کردن
demanded
تقاضای خرید کالا
brokerage
کارمزد خرید سهام
buy in advance
پیش خرید کردن
collaborative purchase
خرید با تشریک مساعی
blanket buying
خرید بصورت عمده
irredeemable
باز خرید نشدنی
course of dealing
دوره مذاکرات خرید
course of dealing
دوره خرید و فروش
on approval
خرید کالا به شرط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com