English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (24 milliseconds)
English Persian
revitalised قدرت و زندگی تازه دادن
revitalises قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising قدرت و زندگی تازه دادن
revitalize قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizes قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizing قدرت و زندگی تازه دادن
Other Matches
rejuvenesce زندگی تازه دادن به
reincarnate تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
rejuvenesce زندگی تازه یافتن
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
regenerates زندگی تازه و روحانی یافته
regenerate زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated زندگی تازه و روحانی یافته
regenerating زندگی تازه و روحانی یافته
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
vitalize زندگی دادن
reseat نشیمنگاه تازه دادن
reseated نشیمنگاه تازه دادن
refresh نیروی تازه دادن به
refreshed نیروی تازه دادن به
reseating نشیمنگاه تازه دادن
replenishing ذخیره تازه دادن
refreshes نیروی تازه دادن به
revivify نیروی تازه دادن
replenishes ذخیره تازه دادن
replenished ذخیره تازه دادن
revivifying نیروی تازه دادن
revivifies نیروی تازه دادن
replenish ذخیره تازه دادن
revivified نیروی تازه دادن
furbishes صورت تازه دادن به
reseats نشیمنگاه تازه دادن
furbished صورت تازه دادن به
furbish صورت تازه دادن به
reinvigorate نیروی تازه دادن به
furbishing صورت تازه دادن به
eat one's words <idiom> حرف خود قدرت دادن
to empower somebody به کسی قدرت [روحی] دادن
rally نیروی تازه دادن به گرد امدن
refinish صیقل یا رنگ و روغن تازه دادن به
rallies نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallied نیروی تازه دادن به گرد امدن
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
yields قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
turboshaft توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
yield قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
newlywed تازه داماد تازه عروس
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
vita زندگی
eau de vie اب زندگی
existence زندگی
lives زندگی
lifeline خط زندگی
existences زندگی
habitance زندگی
vivification زندگی
habitancy زندگی
lives of great men زندگی
life زندگی
living زندگی
togetherness زندگی با هم
lifelines خط زندگی
wile a در زندگی
ability قدرت
godown قدرت
vigor قدرت
vigour قدرت
zing قدرت
strengths قدرت
potency قدرت
will power <idiom> قدرت
strenght قدرت
inauthoritative بی قدرت
abilities قدرت
power takeoff قدرت
authority قدرت
vis قدرت
nerves قدرت
nerve قدرت
sovereignty قدرت
vim قدرت
strength قدرت
strong-arm قدرت
powers قدرت
posse قدرت
strong arm قدرت
energy قدرت
energies قدرت
might قدرت
commanding با قدرت
powering قدرت
force قدرت
tension قدرت
forces قدرت
forcing قدرت
posses قدرت
power قدرت
powered قدرت
capability قدرت
tensions قدرت
brand new تر و تازه
younger تازه
young تازه
renewed تازه
fresh- تازه
fresh تازه
newer تازه
scion تازه
newfangled مد تازه
the new world تازه
newfashioned تازه
new fashioned تازه
new fallen تازه
freshest تازه
new تازه
new- تازه
newest تازه
up-to-date تازه
inchoative تازه
scions تازه
new born تازه
modern تازه
dewiest تازه
dewy تازه
recent تازه
mint a mint condition تازه تازه
dewier تازه
new-laid تازه
greenest تازه
post glacial تازه
new laid تازه
red hot تازه
green تازه
up to date تازه
habit زندگی کردن
habits زندگی کردن
level of living سطح زندگی
social life زندگی اجتماعی
renascence زندگی مجدد
facts of life <idiom> حقایق زندگی
biography تاریخچه زندگی
single life زندگی مجردی
animates زندگی بخشیدن
azoic تهی از زندگی
vegetation زندگی گیاهی
pieds-a-terre جای زندگی
living standard سطح زندگی
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
scheme of life نقشه زندگی
scheme of life رویه زندگی
lifetime مدت زندگی
hutment زندگی در کلبه
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
lifetimes مدت زندگی
vital energy نیروی زندگی
lifetime دوره زندگی
pied-a-terre جای زندگی
larks روش زندگی
lifetimes دوره زندگی
cohabitation زندگی باهم
temporal life زندگی موقت
going مشی زندگی
livers زندگی کننده
liver زندگی کننده
tribalism زندگی ایلیاتی
rurality زندگی روستایی
Shame on you ! تف بر این زندگی
planetary life زندگی دربدر
taedium vitae بیزاری از زندگی
afterlife زندگی پس از مرگ
sentience زندگی فکری
sequestered life زندگی مجرد
enlivens زندگی بخشیدن
biographies تاریخچه زندگی
happy life زندگی باخوشدل
lifestyles شیوهی زندگی
happy life زندگی اسوده
lifestyle شیوهی زندگی
joie de vivre نشاط زندگی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com