Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
Other Matches
it fell to my lot to go
قرار شد من بروم
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
gradine
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
Gothic Revival
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
treks
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trip
مسافرت مسافرت کردن
tripped
مسافرت مسافرت کردن
trips
مسافرت مسافرت کردن
it fell to my lot to go
من شد که بروم
let me go
بروم
iam a to go
میترسم بروم
i ougth to go
باید بروم
i ought to go
باید بروم
let me go
بگذار بروم
i made up my mind to go
بر ان شدم که بروم
i must go
باید بروم
i can go
میتوانم بروم
iam d. to go
مایلم بروم
i will go
که بروم میروم
I have no place (nowhere) to go.
جایی ندارم بروم
he insisted on me to go
اصرار کرد که بروم
He advised (urged) me to go.
به من توصیه کرد که بروم
he gave me a sign to go
اشاره کرد که بروم
i am unwilling to go
راضی نیستم بروم
She asked me in (inside the house).
تعارفم کرد بروم بو
I must leave at once.
باید فورا بروم.
in order that i may go
برای اینکه بروم
byzantine
وابسته بروم شرقی
i agreed to go
حاضر شدم بروم
i may go
ممکن است بروم
i am reluctant to go
میل ندارم بروم
shall i go?
ایا باید بروم
How do I get to this place / this address?
چطور می تونم به ... بروم؟
i am unwilling to go
مایل نیستم بروم
i am purposed to go
در نظر دارم بروم
How do I get to ... ?
چطور می تونم به ... بروم؟
i am purposed to go
قصد دارم بروم
i made up my mind to go
نصمیم گرفتم که بروم
i am bend on going
مصمم هستم بروم
may i go yes you may
ایا ممکن است من بروم
i had barely time to get out
همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
I wI'll be damned if I ll go .
لعنت برمن اگه بروم
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
I am thinding of going to Europe.
خیال دارم به اروپ؟ بروم
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
He arrived just as I was about to go .
درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
You wont catch me going to his house .
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
Can I get there on foot?
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
concise ness
کوتاهی
transience
کوتاهی
defaulting
کوتاهی
shortness
کوتاهی
dwarfishness
کوتاهی
defaults
کوتاهی
defaulted
کوتاهی
default
کوتاهی
brachylogy
کوتاهی
transience or cy
کوتاهی
succinctness
کوتاهی
brevity
کوتاهی
lowness
کوتاهی
abridgement
کوتاهی
non feasnce
کوتاهی
delinquency
کوتاهی
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
Can I go earlier today, just as a special exception?
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
he did his level best
کوتاهی نکرد
failure
کوتاهی قصور
defult
کوتاهی ورزیدن
non feasor
کوتاهی کننده
shorrcomer
کوتاهی کننده
failures
کوتاهی قصور
defaulter
کوتاهی کننده
defaulters
کوتاهی کننده
failings
درصورت کوتاهی از
compend
کوتاهی اختصار
negligence
قصور کوتاهی
compendium
مختصر کوتاهی
failing
درصورت کوتاهی از
in a short time
در یک مدت کوتاهی
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
iam impatient to go
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
skateboard
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
for a short time
بری مدت کوتاهی
skateboards
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
curtness
کوتاهی وتندی سخن
locomotion
مسافرت
journeying
مسافرت
tours
مسافرت
tour
مسافرت
toured
مسافرت
touring
مسافرت
journey
مسافرت
travels
مسافرت
traveled
مسافرت
journeyed
مسافرت
travel
مسافرت
journeys
مسافرت
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
i had half a mind to go
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
hard hack
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
river trip
مسافرت رودخانه ای
dromomania
جنون مسافرت
hitchhike
مسافرت مفتی
visits
مسافرت معاینه
visited
مسافرت معاینه
peregrination
مسافرت دور
jaunt
مسافرت کوچک
jaunts
مسافرت کوچک
royal progress
مسافرت شاهانه
peregrinations
مسافرت دور
walkabouts
مسافرت پیاده
walkabout
مسافرت پیاده
passport
اجازه مسافرت
trip ticket
بلیط مسافرت
passports
اجازه مسافرت
visit
مسافرت معاینه
i will do my possible
هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
initial
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialed
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialing
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialling
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
trunk hose
شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
initials
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
initialled
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
to step out
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
campaign
مسافرت درداخل کشور
campaigned
مسافرت درداخل کشور
sail
مسافرت با قایق بادی
package holiday
مسافرت بسته بندی
campaigns
مسافرت درداخل کشور
package tour
مسافرت بسته بندی
holiday at the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
camel
مسافرت کردن باشتر
churchills v to moscow
مسافرت چرچیل به مسکو
train journey from ... over ... to ...
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
camels
مسافرت کردن باشتر
port
مامن مبدا مسافرت
To travel night and day .
شب وروز مسافرت کردن
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
campaigning
مسافرت درداخل کشور
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
sailed
مسافرت با قایق بادی
sailings
مسافرت با قایق بادی
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
yachting
مسافرت با قایق تفریحی
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
holiday by the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
transients
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
transient
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
roadability
راهواری قابل مسافرت در جاده
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
riding
گردش و مسافرت لنگر گاه
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
foy
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
knickers
شلوارگشاد کوتاهی که نزدیک زانو جمع شده باشد
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
interspinalis
ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
led line
خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
commutes
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuting
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
passenger mile
طول راه مسافرت به حسب میل
mal de mer
سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
stow away
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
commuted
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
commute
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
astronautics
مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
I travel tomorrow
[afternoon]
.
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
loader
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانج به حافظه اصلی می برد
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
transient
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com