Dictiornary-Farsi | قرض راکم کم پرداختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 93 (6 milliseconds)

English	Persian
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن


Other Matches

large spread	فاصله گلوله ها راکم کنید
We should be leaving now.	باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
to reduce an establishment	کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
daisy cutter	اسبی که پایش راکم از زمین بلندمیکند
cough up	پرداختن
disburse	پرداختن
practising	پرداختن
practises	پرداختن
practise	پرداختن
practicing	پرداختن
pays	پرداختن
disbursed	پرداختن
disburses	پرداختن
imburse	پرداختن
aby	پرداختن
shell out	پرداختن
take to	پرداختن
to fork over	پرداختن
defrays	پرداختن
defraying	پرداختن
defray	پرداختن
to brush up	پرداختن
disbursing	پرداختن
pony up <idiom>	پرداختن
abye	پرداختن
meets	پرداختن
meet	پرداختن
practice	پرداختن
defrayed	پرداختن
kick over <idiom>	پرداختن
fork out <idiom>	پرداختن
foot the bill <idiom>	پرداختن
paying	پرداختن
pay	پرداختن
foot	پرداختن مخارج
prepay	قبلا پرداختن
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
pay at tenor	در سررسید پرداختن
indemnify	غرامت پرداختن
activate	بفعالیت پرداختن
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
turn to	بکار پرداختن
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
To get on with a job.	بکاری پرداختن
to pay in a	پیشکشی پرداختن
pipe up	به سخن پرداختن
get down to work	بکار پرداختن
putting	بفعالیت پرداختن
nailed	به موقع پرداختن
put	بفعالیت پرداختن
puts	بفعالیت پرداختن
nail	به موقع پرداختن
activate	به فعالیت پرداختن
indemnity	غرامت پرداختن
indemnities	غرامت پرداختن
nails	به موقع پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
recompense	غرامت پرداختن
recompensing	غرامت پرداختن
activating	به فعالیت پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
recompenses	غرامت پرداختن
recompensed	غرامت پرداختن
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
loose	سبکبار کردن پرداختن
loosest	سبکبار کردن پرداختن
pay off something	چیزی را قسطی پرداختن
looser	سبکبار کردن پرداختن
proceed	اقدام کردن پرداختن به
pay up	تمام وکمال پرداختن
poney	پرداختن خلاصه اخبار
pony	پرداختن خلاصه اخبار
ponies	پرداختن خلاصه اخبار
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
to pay up	تمام و کمال پرداختن
to pay off	تمام و کمال پرداختن
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
insolvent	فاقد توانایی پرداختن دیون
pick up the tab <idiom>	صورت حساب کسی را پرداختن
treat someone <idiom>	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
liquidated damages	پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to compound	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن