English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
virtual inertia قسمتی از نیروی اینرسی که روی جسم در حال نوسان اثرمیکند
Other Matches
inertia force نیروی اینرسی
undamped نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
coriolis force نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
voltage swing نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
oscillogram نوسان سنج نوسان نگار
oscillograph نوسان سنج نوسان نگار
vibrograph نوسان نگار نوسان سنج
oscilloscope نوسان بین نوسان نما
vibrometer نوسان نگار نوسان سنج
inertia اینرسی
gyroscopic inertia اینرسی ژیروسکوپی
moment of inertia ممان اینرسی
inertialess فاقد اینرسی
moment of inertia گشتاور اینرسی
inertia constant ثابت اینرسی
angular mass ممان اینرسی [فیزیک]
rotational inertia ممان اینرسی [فیزیک]
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
biaxial deformation خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
triplex سه قسمتی
portion قسمتی
portions قسمتی
triploidy سه قسمتی
partite قسمتی
leg قسمتی از مسابقه
split second قسمتی از ثانیه
legs قسمتی از مسابقه
esprit de corps حمیت قسمتی
esprit de corps روحیه قسمتی
haxamerous شش بخشی شش قسمتی
spirit de corps روحیه قسمتی
sectors قسمتی ازجبهه
spirit de corps حمیت قسمتی
spiriting حمیت قسمتی
spirit حمیت قسمتی
partial بخشی قسمتی
sector قسمتی ازجبهه
esprit حمیت قسمتی
another guess قسمتی دیگر
flat قسمتی از یک عمارت
pate سر یا قسمتی از سرانسان
triploid سه قسمتی سه بخشی
plank قسمتی ازبرنامه
flattest قسمتی از یک عمارت
tripartition سه قسمتی کردن
double cloister راهرو دو قسمتی
modules قسمتی از سفینه فضایی
lobotomies برش قسمتی از مغز
rebates پرداخت قسمتی از بدهی
lobotomy برش قسمتی از مغز
creasing قسمتی از زمین کریکت
creases قسمتی از زمین کریکت
creased قسمتی از زمین کریکت
aliquot part charge خرج چند قسمتی
module قسمتی از سفینه فضایی
helmeted دارای قسمتی که مانندخودباشد
fraction کسر درصدی از قسمتی از
neck of the woods <idiom> ناحیه یا قسمتی از کشور
march unit قسمتی ازستون راهپیمایی
wing قسمتی از یک بخش یا ناحیه
winging قسمتی از یک بخش یا ناحیه
section charge خرج چند قسمتی
part [ial] payment of a fine پرداخت قسمتی از جریمه
expansion joint اتصال چند قسمتی
crease قسمتی از زمین کریکت
striking out pleading حذف قسمتی از مدافعات
rebate پرداخت قسمتی از بدهی
ram's horn قسمتی ازاستحکامات خندق
fractions کسر درصدی از قسمتی از
dead beat بی نوسان
see-sawing نوسان
see-saws نوسان
oscillations نوسان
oscillatory motion نوسان
to-ing and fro-ing نوسان
yo-yo در نوسان
yo-yos در نوسان
oscillation نوسان
undulation نوسان
lurching نوسان
fluctuate نوسان
fluctuates نوسان
fluctuation نوسان
libration نوسان
fluctuated نوسان
see-saw نوسان
see-sawed نوسان
swing نوسان
lurched نوسان
swings نوسان
sways نوسان
sway نوسان
swayed نوسان
lurches نوسان
head nystagmus نوسان سر
vibrancy نوسان
pulsation نوسان
ascillation نوسان
vibration نوسان
lurch نوسان
pneumonectomy قطع وبرداشتن ریه با قسمتی از ان
zapped پاک نمودن قسمتی از برنامه
zap پاک نمودن قسمتی از برنامه
aft flap آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
zapping پاک نمودن قسمتی از برنامه
zaps پاک نمودن قسمتی از برنامه
freeboard قسمتی از قایق که بیرون اب است
fractional damage خسارت وارده به قسمتی از وسیله
barons شخص مهم وبرجسته در هر قسمتی
baron شخص مهم وبرجسته در هر قسمتی
necks قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
whip پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
whipped پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
aliquot propelling charge خرج پرتاب چند قسمتی
lobectomy برداشتن قسمتی ازیک عضو
hash mark قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
group rendezvous نقطه الحاق گروهی یا قسمتی
displacement hull قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
whips پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
neck قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
slot charter اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
swivels نوسان کردن
oscillated نوسان کردن
total amplitude of oscillation دامنه کل نوسان
oscillate نوسان کردن
swing bridge پل نوسان دار
line voltage variation نوسان ولتاژ
reciprocate نوسان کردن
reciprocated نوسان کردن
reciprocates نوسان کردن
swingy نوسان دار
librate نوسان کردن
fading نوسان صدا
swayer نوسان دار
light fluctuation نوسان نور
oscillates نوسان کردن
swivelled نوسان کردن
wavers نوسان کردن
line voltage variation نوسان شبکه
load variation نوسان بار
multivibrator نوسان ساز
oscillation نوسان سازی
swivel نوسان کردن
sides way نوسان عرضی
natural vibration نوسان طبیعی
natural vibration نوسان ازاد
undulates نوسان داشتن
self excited/induced vibration نوسان خودالقایی
undulated نوسان داشتن
torsional vibration نوسان پیچشی
light fluctuation نوسان روشنایی
wavering نوسان کردن
wavered نوسان کردن
waver نوسان کردن
buffs نوسان کردن
buff نوسان کردن
swivelling feature قابلیت نوسان
vary نوسان کردن
varies نوسان کردن
stable oscillation نوسان پایدار
oscillations نوسان سازی
undulate نوسان داشتن
shakes لرزش نوسان
frequency of oscillations فرکانس نوسان
boom swing حیطه نوسان
free oscillation نوسان ازاد
bulid up نوسان کردن
fluctuation of load نوسان بار
vibrator وسیله نوسان
vibrators وسیله نوسان
quenching frequency فرکانس نوسان
shake لرزش نوسان
oscillograph نوسان نما
back swing نوسان به عقب
goniometer نوسان سنج
barkhausen oscillation نوسان بارکهاوزن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com