Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
skive
قسمت بریده چرم نواره
skived
قسمت بریده چرم نواره
skives
قسمت بریده چرم نواره
skiving
قسمت بریده چرم نواره
Other Matches
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasped
بریده بریده نفس کشیدن
gasps
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
بریده بریده نفس کشیدن
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
gasp
بریده بریده نفس کشیدن
band
نواره
bands
نواره
corbel-ring
نواره
slash
بریده بریده کردن
slashed
بریده بریده کردن
slashes
بریده بریده کردن
giggle
با نفس بریده بریده
giggled
با نفس بریده بریده
giggles
با نفس بریده بریده
broken sleep
خواب بریده بریده
giggling
با نفس بریده بریده
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
by snathces
بریده بریده
brokenly
بریده بریده
interrupted line
خط بریده بریده
edge notched
لب بریده
lobed
بریده بریده
cuts
بریده
cut
بریده
chopped
ضربه بریده
chopped
پاس بریده
ellipsis
بریده گویی
uncut
بریده نشده
chop
پاس بریده
chop
ضربه بریده
sectile
بریده شدنی
premorse
بریده شده
sawn joint
درز بریده
gasped
نفس بریده
gasping
نفس بریده
gasps
نفس بریده
gasp
نفس بریده
crop eared
گوش بریده
lumber
تیر بریده
to pant for breath
بریده دم زدن
lumbered
تیر بریده
lumbering
تیر بریده
bonnyclabber
شیر بریده
dimension stone
سنگ بریده
intrenchant
بریده نشدنیentrench
lumbers
تیر بریده
exploded view
منظره بریده
cluttering
بریده گویی
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shoot set
پاس تیز یا بریده
dissevere
جداشدن بریده شدن
mutilated
اندام بریده مغلوط
paring
ناخن بریده شده
brokenly
بطور شکسته یا بریده
parings
ناخن بریده شده
cut back bitumens
قیرهای محلول پس بریده
to fall off
سواشدن بریده شدن
to turn sour
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to go off
[ British E]
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
julienne
ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
exploded view
منظره شکافته شده مدل بریده
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
scraps
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
to slit hide into thongs
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
logjam
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrapped
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
dimension stone
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
throttling
عبور قسمت به قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
stenciling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
selections
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinkers
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
paste
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasting
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pastes
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasted
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbook
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafers
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafer
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
die
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
instalment
قسمت
section
قسمت
instalments
قسمت
head stall
قسمت سر
plank
قسمت
compartmental
قسمت قسمت
feck
قسمت
cross section of a gravity dam
قسمت
in part
در یک قسمت
arm
قسمت
pieces
قسمت
sections
قسمت
data division
قسمت
installments
قسمت
piece
قسمت
in sections
قسمت قسمت
caboodle
قسمت
segments
قسمت
segment
قسمت
sects
قسمت
sect
قسمت
snick
قسمت
ratio
قسمت
ratios
قسمت
compartment
قسمت
compartments
قسمت
Corp
قسمت
internode
قسمت
it fell to my lot to go
قسمت
kismet
قسمت
divisions
قسمت
underfoot
قسمت کف پا
division
قسمت
departments
قسمت
department
قسمت
dole
قسمت
batches
قسمت
part
قسمت
unit
قسمت
component
قسمت
units
قسمت
canto
قسمت
cantos
قسمت
batch
قسمت
components
قسمت
agency
قسمت
agencies
قسمت
portions
قسمت
portion
قسمت
piecemeal
قسمت به قسمت
detachments
قسمت
grist
قسمت
partitions
قسمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com