Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
He wanted to incite the people.
قصد داشت مردم راتحریک کند
Other Matches
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake up
احساسات راتحریک کردن
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
it was provocative of curiosty
حس کنجکاوی شخص راتحریک کرد
Onions stimulate the appetite.
پیاز اشتها راتحریک می کند
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
conservation
داشت
article had two notes
داشت
note book
دفتریاد داشت
he adored that woman
ان زن رابسیاردوست می داشت
talent
درون داشت
talented
درون داشت
he loved her dear
اوبسیاردوست داشت
talents
درون داشت
expectation
چشم داشت
apanage
اختصاص داشت
expectations
چشم داشت
expectantly
با چشم داشت
durst
زهره داشت
factum
یاد داشت
when will women have the vote?
خواهند داشت
dwelt
منزل داشت
without letted
باز داشت
to make a minute of
یاد داشت کردن
the dog wasled
سگ بند در گردن داشت
annotator
یاد داشت کننده
He was looking for you.
داشت دنبالت می گشت
to take down
یاد داشت کردن
to minute down
یاد داشت کردن
to make a note of
یاد داشت کردن
outlook
منظره چشم داشت
prospectiveness
چشم داشت به اینده
writing pad
دسته یاد داشت
to take notes of
یاد داشت برداشتن از
He looked well groomed . He had a tidy appearance .
سرووضع مرتبی داشت
marrige of convenience
پیوند با چشم داشت
disposure
نمایش عرضه داشت
ephebe
شهری که از 81 تا 02 سال داشت
it had a europeanlook
نمود اروپایی داشت
i will note it down
یاد داشت میکنم
block note paper
دسته کاغذیاد داشت
he kept me waiting
مرامنتظریامعطل نگاه داشت
to set down
یاد داشت کردن
he complained with reason
داشت که گله میکرد
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
fusilier
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
durst
جرات داشت جسارت کرد
he was in purpose to do it
در نظر داشت که ان کار رابکند
he sold the good ones
هرچه خوب داشت فروخت
it weighed kilogrammes
بود سه کیلوگرم وزن داشت
prospect of success
چشم داشت یا امید کامیابی
he would be sure to like it
یقینا انرادوست خواهد داشت
fusileer
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
The girl was penciling her eyebrows .
دخترک داشت ابروهایش را می کشید
no song no supper
تانخوانی شام نخواهیم داشت
All his belongings were stolen .
هرچه داشت بردند (دزدیدند)
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
to preach from notes
از روی یاد داشت وضع کردن
The bus stopped for fuel
[ to get gas]
.
اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
marshalsea
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
notate
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
on old woman past sixty
پیرزنی بیش از شصت سال داشت
og
الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
pistole
سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
quinquereme
یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
no paternosterŠno p
تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
on shall from a quo rum
جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
of livery
ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
lostlabour
کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
He had the air of a frightened(scared)child.
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
kreutzer
نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
nestorianism
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
critical engine
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
He was killed when his parachute malfunctioned.
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
paphian
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
the deaf
مردم کر
peoples
مردم
population
[pop.]
مردم
the people
مردم
people
مردم
public
مردم
peopled
مردم
peopling
مردم
folk
مردم
folks
مردم
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
laotian
مردم تایی
public notice
آگهی به مردم
the million
توده مردم
the many
بیشتر مردم
lao
مردم تایی
land n
قوم مردم
population
[pop.]
تعداد مردم
jawsmith
مردم فریب
the multitude
توده مردم
mandrake
مردم گیاه
manragora
مردم گیاه
the dregs of the people
مردم پست
flower people
مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
ombudsmen
فریادرس مردم
ombudsman
فریادرس مردم
lowest common denominators
مردم پذیر
on the tongues of men
سر زبان مردم
people say
مردم می گویند
other people
سایر مردم
outside opinion
رای مردم
outside opinion
عقیده مردم
populace
توده مردم
the offscourings humanity
مردم پست
underfed
مردم گرسنه
head counts
شمارش مردم
head count
شمارش مردم
the old
مردم سالخورده
many people
خیلی از مردم
other people
مردم دیگر
many people
بسیاری از مردم
the american public
مردم امریکا
men of intellgence
مردم باهوش
most people
بیشتر مردم
the public
عموم مردم
the total population
همه مردم
unsociability
مردم گریزی
Among the people .
درمیان مردم
lowest common denominator
مردم پذیر
unsociable
مردم گریز
openly
در انظار مردم
canaille
مردم پست
parades
اجتماع مردم
citizenry
مردم تبعیت
anthropology
مردم شناسی
hoi polloi
توده مردم
popularity
مردم پسندی
rushed
ازدحام مردم
reputedly
در نظر مردم
mandating
دستور مردم به
demos
توده مردم
citizenship
مردم تبعیت
mandates
دستور مردم به
mandated
دستور مردم به
paraded
اجتماع مردم
anthropometry
مردم سنجی
all men
کلیه مردم
plebeian
توده مردم
anarchy
خودسری مردم
popular
مردم پسند
massing
توده مردم
commonest
: مردم عوام
commoners
: مردم عوام
masses
توده مردم
parade
اجتماع مردم
corporation
گروهی از مردم
common
: مردم عوام
all men
همه مردم
mass
توده مردم
corporations
گروهی از مردم
all men
مردم همه
public-spirited
خیرخواه مردم
rucks
مردم عادی
commons
مردم عادی
communist
مردم گرا
sociability
مردم امیزی
ruck
مردم عادی
omnibuses
توده مردم
rush
ازدحام مردم
omnibus
توده مردم
communism
مردم داری
plebeians
توده مردم
demography
مردم نگاری
misanthropes
مردم گریز
mob
انبوه مردم
rushing
ازدحام مردم
mandate
دستور مردم به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com