English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
fitting قطعه اتصال پیوندیها
Other Matches
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
gusset قطعه اتصال
fitting قطعه اتصال
gussets قطعه اتصال
camplate صفحه بادامک قطعه اتصال
chips اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
positive اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
link اتصال یا وصل کردن دو قطعه سخت افزار یا نرم افزار
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
pinning یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
male connector ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patches کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layers لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
PPP پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
connector وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
linkages مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkage مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drawbar بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
RJ connector نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
cascade connection اتصال کاسکاد اتصال پلهای
lead قطب اتصال سیم اتصال
terminal محل اتصال پیچ اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
terminals محل اتصال پیچ اتصال
ramp سینه کش اتصال فراز اتصال
ramps سینه کش اتصال فراز اتصال
leads قطب اتصال سیم اتصال
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
sectional قطعه قطعه بخشی
fritters قطعه قطعه کردن
fragmentation قطعه قطعه شدن
mainland قطعه اصلی قطعه
fritter قطعه قطعه کردن
fragments قطعه قطعه کردن
segment قطعه قطعه کردن
fragmenting قطعه قطعه کردن
segments قطعه قطعه کردن
fragment قطعه قطعه کردن
T connector اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
subscriber's line اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
anatomize قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
panels قطعه
internode قطعه
fragment قطعه
line segment قطعه خط
blocks قطعه
component قطعه
fragmenting قطعه
blocked قطعه
panel قطعه
components قطعه
smidgen قطعه
item قطعه
copyslip قطعه
nugget قطعه
items قطعه
tracts قطعه
nuggets قطعه
chunks قطعه
tract قطعه
bloc قطعه
doit قطعه
pane قطعه
chunk قطعه
segmental قطعه قطعه
fragments قطعه
block قطعه
morceau قطعه
panes قطعه
blocs قطعه
smidgeon قطعه
plot قطعه
scale قطعه
segment قطعه
stretch قطعه
stretched قطعه
slab قطعه
slabs قطعه
plots قطعه
plotted قطعه
lobes قطعه
segments قطعه
lobe قطعه
section قطعه
sections قطعه
stretches قطعه
piece قطعه
trilobation سه قطعه
members قطعه
snip قطعه
snipped قطعه
member قطعه
snippy قطعه
small scale integration قطعه
smidgin قطعه
snipping قطعه
extent قطعه
part قطعه
wodge قطعه
wodges قطعه
goblets قطعه
pieces قطعه
very large scale integration قطعه
goblet قطعه
calligraph قطعه
plank قطعه
stiffener قطعه تقویتی
fragments قطعه باقیمانده
icicles یخ پاره قطعه یخ
icicle یخ پاره قطعه یخ
in sections د رچند قطعه
hexastich قطعه شش فردی
handset تلفن در یک قطعه
concerto قطعه موسیقی
opuses قطعه موسیقی
opus قطعه موسیقی
stiffeners قطعه تقویتی
versicle قطعه کوچک
cannibalization قطعه برداری
pickling قطعه شویی
item قطعه خبری
strip قطعه باریک
concertos قطعه موسیقی
items قطعه خبری
lot پارچه قطعه
lot قطعه زمین
handsets تلفن در یک قطعه
frontal lobe قطعه پیشانی
berg قطعه عظیم یخ
equuleus قطعه الفرس
equulei قطعه الفرس
blank flange قطعه- ایکس
electric component قطعه الکتریکی
clearing block قطعه بازدارنده
work part قطعه کار
unit assembly یک قطعه مجزا
time slice قطعه زمان
theme song قطعه تکراری
temporal lobe قطعه گیجگاهی
tension member قطعه کششی
subassembly یک قطعه جزء
stull قطعه بزرگ
dab قطعه تکه
dabbed قطعه تکه
dabs قطعه تکه
blocked قطعه زمین
sett قطعه سنگفرش
block قطعه زمین
workholder نگهدارنده قطعه
part قطعه یدکی
passage تصویب قطعه
passages تصویب قطعه
replacement تعویض قطعه
replacements تعویض قطعه
replacement part قطعه جایگزینی
replacement part قطعه یدکی
blocks قطعه زمین
vlsi قطعه روی یک IC
quads قطعه سربی
partitura قطعه کامل
partitur قطعه کامل
mechanism قطعه ماشینی
lobule قطعه کوچک
part number شماره قطعه
parietal lobe قطعه اهیانهای
overlay segment قطعه جایگذاشت
quad قطعه سربی
occipital lobe قطعه پس سری
work قطعه کار
midsection قطعه میانی
worked قطعه کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com