Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
midsection
قطعه میانی
Search result with all words
vermis
قطعه میانی مخچه
Other Matches
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن
fragments
قطعه قطعه کردن
segments
قطعه قطعه کردن
fragmentation
قطعه قطعه شدن
mainland
قطعه اصلی قطعه
fritter
قطعه قطعه کردن
fritters
قطعه قطعه کردن
sectional
قطعه قطعه بخشی
fragmenting
قطعه قطعه کردن
fragment
قطعه قطعه کردن
innermost
میانی
centrical
میانی
mesal
میانی
middle deck
پل میانی
midline
خط میانی
centric
میانی
center back
بک میانی
center land
خط میانی
mediating
میانی
mediate
میانی
mediums
میانی
mediated
میانی
mediates
میانی
medium
میانی
mesne
میانی
median
میانی
medial
میانی
inmost
میانی
mesial
میانی
mesail
میانی
intermediate office
مرکز میانی
ridge rope
سیم میانی
halfback
بازیگر میانی
halfback
بازیگرخط میانی
central reserve
سکوی میانی
intermediate anneal
التهاب میانی
intermediate link
حلقه میانی
intermediate layer
لایه میانی
intermediate oscillation
نوسان میانی
intermediate phase
فاز میانی
central strip
نوار میانی
intermediate transmitter
فرستنده میانی
intermediate terminal
ترمینال میانی
cut splice
پیوند میانی
meddled
میانی وسطی
dorsomedial
پشتی- میانی
drop keel
تیغه میانی
intermediate points
جهات میانی
buffer
حافظه میانی
intermediate plate
صفحه میانی
interphase
فاز میانی
intermediate image
تصویر میانی
lower boom
بوم میانی
i.f.
فرکانس میانی
intermediate
طبقه میانی
intermediate frequency tank circuit
فرکانس میانی
intermediate
عضو میانی
middle part
قسمت میانی
mesencephalon
مغز میانی
middle fraction
پاره میانی
middle fraction
جزء میانی
middle ear
گوش میانی
neutral conductor
سیم میانی
median income
درامد میانی
neutral wire
سیم میانی
interband
باند میانی
intermediate band
باند میانی
interconnection
اتصال میانی
lower boom
تیرک میانی
intermediate contact
کنتاکت میانی
intermediate distribution frame
مقسم میانی
middle insomnia
بیخوابی میانی
intermediate field
میدان میانی
intermediate frequency
فرکانس میانی
mid flap
فلپ میانی
center wing
بال میانی
middle layer
قشر میانی
median
سکوی میانی
center line
خط میانی زمین
meddle
میانی وسطی
intermediate fuse
فیوز میانی
meddles
میانی وسطی
middle
میانی وسطی
tun dish throught
پاتیل میانی
center circle
دایره میانی
tympanum
گوش میانی
middles
میانی وسطی
center section
بال میانی
intermediate zone
ناحیه ی میانی
mid
میانی وسطی
mid-
میانی وسطی
hogging
تنش میانی
midpoint
نقطه میانی
midpoints
نقطه میانی
center stripe
خط میانی زمین
midfield line
خط میانی زمین
midpoint rule
قاعده نقطه میانی
medial layer
لایه میانی
[پزشکی]
media
پوشش میانی سرخرگ
centred
نقط ه میانی چیزی
intermediate frequency sensitivity
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency section
مقطع فرکانس میانی
medium frequency motor
موتور با فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown
شکست فرکانس میانی
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
centre
نقط ه میانی چیزی
middle
منطقه میانی زمین
intermediate temperature
درجه حرارت میانی
intermediate roll stand
مقام نورد میانی
rail
الت میانی در و پنجره
intermediate frequency transformer
مبدل فرکانس میانی
medice
قسمت میانی زمین
Somewhere in the darkness
جایی در میانی تاریکی
deep
نقطه میانی سر پیچ
deeper
نقطه میانی سر پیچ
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
centered
نقط ه میانی چیزی
deepest
نقطه میانی سر پیچ
amidship
قسمت میانی قایق
middles
منطقه میانی زمین
centers
نقط ه میانی چیزی
intermediate transformer
مبدل یا ترانسفورماتور میانی
bilge board
تخته میانی قایق
center
نقط ه میانی چیزی
interband telegraphy
تلگراف باند میانی
loomed
قسمت میانی پارو
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
insulated intermediate layer
لایه میانی عایق
dermis
غشاء میانی پوست
intercedes
پادر میانی کردن
loom
قسمت میانی پارو
third ventricle
بطن میانی مغز
steering wheel hub
قسمت میانی غربالک
half length illusion
خطای ادراکی میانی
dorsomedial thalamus
تالاموس پشتی- میانی
grounded neutral
سیم میانی زمین
interceding
پادر میانی کردن
looming
قسمت میانی پارو
interjacent
میانی در میان افتاده
flankerback
بازیگر میانی جناح
center back
بازیگر میانی خط عقب
cif
فرمت میانی معروف
intermediate frequency amplification
تقویت فرکانس میانی
intercede
پادر میانی کردن
interceded
پادر میانی کردن
intermediate aperiodic circuit
مدار میانی اپریودیک
intermediate amplifier
تقویت کننده میانی
center ice circle
داره میانی زمین
intermediate repeater
تقویت کننده میانی
looms
قسمت میانی پارو
midpoints
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
drawman
مرد میانی برای رویارویی
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
midpoint
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
inflammation of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
otitis media
[OM]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
infection of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
middle ear inflammation
[MEI]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
big man
بازیگر میانی بیس بال
intermediate frequency band filter
صافی باند فرکانس میانی
midgut
قسمت میانی مجرای هاضمه
intermediate frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس میانی
interband recombination
ترکیب مجدد باند میانی
mesoblast
لایه جرثومه میانی جنین
proxinal
نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
image camera tube
لامپ تصویر میانی دوربین
thalamic
ماده خاکستری مغز میانی
seats
قسمت میانی زین اسب
mesocarp
قشر میانی غلاف میوه
seat
قسمت میانی زین اسب
seated
قسمت میانی زین اسب
trombone
شیپور دارای قسمت میانی متحرک
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
atrium
اطاق میانی خانههای روم قدیم
Midwestern
وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
thalamus
تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
set back
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
anatomize
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
midcourt
منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
interpage
در روی صفحههای میانی چاپ کردن یا نوشتن
Biedermeier
[سبک معماری، دکوراسیون و نقاشی اروپای میانی]
stapedial
وابسته به عضله واستخوان رکابی گوش میانی
standoff half
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
ES IS
امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
endodontia
شاخهای از دندانپزشکی که درباره بیماریهای حفره میانی دندان بحث میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com